تابلوسازی رنجبر

نویسنده: رنجبر

  • علل سقوط شوروی چه بود؟

    فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم بود که نتیجه عوامل متعدد و درهم‌تنیده است. مهمترین علل این فروپاشی عبارتند از:

    علل اقتصادی:

    • شکست سیستم برنامه‌ریزی متمرکز و ناکارآمدی اقتصادی
    • کمبود مزمن کالاهای مصرفی و کاهش استانداردهای زندگی
    • هزینه‌های سنگین رقابت تسلیحاتی با غرب به ویژه در دوران ریاست جمهوری ریگان
    • وابستگی شدید به درآمدهای نفتی و کاهش قیمت نفت در دهه ۱۹۸۰

    علل سیاسی:

    • فقدان دموکراسی و مشارکت مردمی
    • فساد اداری و بوروکراسی گسترده
    • سیاستهای اصلاحی گورباچف (گلاسنوست و پروستریکا) که منجر به از دست دادن کنترل حزب کمونیست شد
    • رشد جنبش‌های استقلال‌طلب در جمهوری‌های مختلف

    علل اجتماعی و ایدئولوژیکی:

    • کاهش باور به ایدئولوژی کمونیسم در میان مردم
    • میل به آزادی‌های فردی و حقوق بشر
    • ظهور هویت‌های قومی و ملی در جمهوری‌های مختلف

    سایر عوامل:

    • رقابت تسلیحاتی با آمریکا که اقتصاد شوروی را تحت فشار قرار داد
    • شورش‌ها و قیام‌ها در کشورهای بلوک شرق
    • رهبری میخائیل گورباچف که به جای سرکوب، به اصلاحات دموکراتیک اعتقاد داشت

    این عوامل در کنار هم منجر به فروپاشی تدریجی اتحاد شوروی شد، رویدادی که هم تأثیرات عمیقی بر ژئوپلیتیک جهانی گذاشت و هم بحث‌های گسترده‌ای در میان مورخان و تحلیل‌گران سیاسی درباره علل و پیامدهای آن ادامه دارد.

    چه می‌شد اگر…

    «چه میشد اگر» منشویک‌ها سرکوب نمی‌شدن؟ برای تحلیل آن، باید ابتدا تفاوت کلیدی بین بلشویک‌ها و منشویک‌ها را درک کرد و سپس سناریوی فرضی عدم سرکوب منشویک‌ها را بررسی نمود.

    تفاوت کلیدی: بلشویک‌ها در مقابل منشویک‌ها

    • بلشویک‌ها (به رهبری لنین):
      • استراتژی: اعتقاد به یک حزب پیشتاز متمرکز و انقلابی متشکل از انقلابیون حرفه‌ای که باید قدرت را با قیام مسلحانه تصاحب کند و «دیکتاتوری پرولتاریا» را مستقر سازد.
      • رویکرد به قدرت: عدم تحمل مخالفان؛ انحصار قدرت سیاسی توسط یک حزب.
      • اقتصاد: طرفدار ملی‌سازی سریع و کامل تمام زمین‌ها و صنایع (کنترل دولتی متمرکز).
    • منشویک‌ها:
      • استراتژی: اعتقاد به یک حزب توده‌ای و دموکراتیک که باید با طبقه کارگر گسترده تعامل کند.
      • رویکرد به قدرت: اعتقاد به گذار تدریجی به سوسیالیسم از طریق یک فاز دموکراسی بورژوایی-لیبرال طولانی‌تر. آن‌ها معتقد بودند روسیه برای یک انقلاب سوسیالیستی فوری، به اندازه کافی صنعتی نشده است و باید ابتدا مرحله سرمایه‌داری و دموکراسی پارلمانی را به طور کامل طی کند.
      • اقتصاد: طرفدار اصلاحات تدریجی و احتمالاً حفظ برخی از اشکال مالکیت خصوصی در دوره انتقالی.

    سناریوی فرضی: اگر منشویک‌ها سرکوب نمی‌شدند چه می‌شد؟

    اگر بلشویک‌ها پس از تصاحب قدرت در اکتبر ۱۹۱۷، منشویک‌ها و دیگر احزاب سوسیالیست (مانند انقلابیون سوسیالیست-چپ) را سرکوب نمی‌کردند و به آن‌ها اجازه فعالیت سیاسی می‌دادند، تاریخ روسیه و شوروی احتمالاً به این شکل کاملاً متفاوت می‌شد:

    ۱. شکل‌گیری یک سیستم چندحزبی محدود:

    • به جای حکومت تک‌حزبی بلشویک‌ها، یک سیستم شبه-پارلمانی متشکل از احزاب سوسیالیست مختلف شکل می‌گرفت. این احزاب احتمالاً در یک چارچوب “شورایی” (سوویت) اما با فضای بیشتر برای بحث و رقابت فعالیت می‌کردند.

    ۲. تعدیل رادیکالیسم بلشویکی:

    • وجود یک اپوزیسیون سازمان‌یافته سوسیالیست، بلشویک‌ها را مجبور می‌کرد تا در سیاست‌های خود تعدیل ایجاد کنند. سیاست‌های اقتصادی فوق‌العاده رادیکال مانند “کمونیسم جنگی” ممکن است به شکل بسیار خشن و متمرکزی اجرا نشود، چرا که منشویک‌ها با آن مخالف بودند.

    ۳. احتمال اجتناب از جنگ داخلی تمام‌عیار یا تغییر ماهیت آن:

    • جنگ داخلی روسیه تا حد زیادی نتیجه حذف خشونت‌آمیز تمام گروه‌های مخالف (از سلطنت‌طلبان تا سوسیالیست‌های دیگر) توسط بلشویک‌ها بود. اگر فضای سیاسی بازتر می‌بود، ممکن بود برخی از نیروهای معتدل‌تر به جای پیوستن به “سفیدها” (که ترکیبی از سلطنت‌طلبان و لیبرال‌ها بودند)، در چارچوب سیاسی باقی بمانند. البته این احتمال نیز وجود داشت که جنگ داخلی به هر حال رخ دهد، اما ماهیت آن ممکن بود بیشتر یک “جنگ بین سوسیالیست‌ها” باشد تا یک جنگ بین “سرخ‌های” بلشویک و “سفیدهای” ضدکمونیست.

    ۴. مسیر کاملاً متفاوت اقتصادی (NEP زودتر و معتدل‌تر):

    • سیاست اقتصادی نو (NEP) که لنین در سال ۱۹۲۱ به اجبار و پس از قحطی و شورش‌های گسترده معرفی کرد، در بسیاری از جهات شبیه به پیشنهادهای اولیه منشویک‌ها بود: برخی سرمایه‌داری کوچک و کشاورزی خصوصی برای بازسازی اقتصاد را مد نظر داشتند. اگر منشویک‌ها حضور داشتند، این سیاست‌ها ممکن بود زودتر، به صورت داوطلبانه‌تر و با ثبات بیشتری اجرا شود.

    ۵. احتمال قوی برای عدم ظهور استالینیسم:

    • این شاید مهم‌ترین نتیجه باشد. دیکتاتوری استالین مستلزم نابودی تمامی رقبا در درون حزب و نابودی هرگونه نهاد مستقل بود. در سناریوی جایگزین، وجود یک اپوزیسیون سوسیالیست سازمان‌یافته و یک فرهنگ سیاسی بازتر، هرگز اجازه نمی‌داد یک فرد به تنهایی تمام قدرت را در دست بگیرد، پلیس مخربی مانند NKVD را ایجاد کند، یا پاکسازی‌های بزرگ (Great Purge) را اجرا کند. ترور و حبس‌های دسته‌جمعی میلیون‌ها نفر احتمالاً رخ نمی‌داد.

    ۶. نتیجه نهایی: یک اتحاد شوروی کاملاً متفاوت یا اصلاً “شوروی” به آن شکل نبود.

    • نتیجه نهایی می‌توانست یک فدراسیون سوسیالیستی دموکراتیک‌تر، با اقتصاد مختلط و روابط مسالمت‌آمیزتر با جهان خارج باشد. یا شاید حتی یک جمهوری دموکراتیک با جهت‌گیری سوسیال-دموکراتیک. در این حالت، کل تاریخ قرن بیستم از جمله جنگ سرد، احتمالاً به شکل کاملاً متفاوتی رقم می‌خورد.

    اما چرا این اتفاق نیفتاد؟ (واقعیت تاریخی)

    لنین و بلشویک‌ها به شدت معتقد بودند که تنها آن‌ها “آگاهی انقلابی” صحیح را دارند و هرگونه مخالفت، خیانت به انقلاب محسوب می‌شود. آن‌ها در یک جنگ داخلی سخت برای بقا بودند و معتقد بودند که هرگونه تساهل، منجر به نابودی آن‌ها خواهد شد. بنابراین، هرگونه صدای مخالف—حتی از جانب سوسیالیست‌های دیگر—را به سرعت خاموش کردند و پایه‌های یک دولت تک‌حزبی تمام‌یت‌خواه را بنا نهادند که در نهایت به استالینیسم منجر شد.

    در نتیجه، سرکوب منشویک‌ها نه یک تصادف، که اجتناب‌ناپذیر و ذاتی در منطق حکومت بلشویکی بود. سناریوی جایگزین—هرچند جذاب برای تحلیل—با ذات ایدئولوژی و عمل بلشویکی در تضاد بود.

    خیانت بوریس یلتسین

    برداشت‌ها از بوریس یلتسین به شدت دو قطبی است—برخی او را قهرمان دموکراسی و برخی دیگر خائن می‌دانند.

    نقش یلتسین در فروپاشی شوروی:

    ۱. رقابت با گورباچف: یلتسین به عنوان رئیس جمهور فدراسیون روسیه، به رقیب قدرتمندی برای میخائیل گورباچف، رئیس جمهور اتحاد شوروی تبدیل شد. این “جنگ حاکمیت‌ها” ساختار سیاسی را تضعیف کرد.

    ۲. تسریع فروپاشی: در دسامبر ۱۹۹۱، یلتسین با رهبران اوکراین و بلاروس ملاقات کرد و توافقنامه‌ای برای انحلال اتحاد شوروی و ایجاد جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع (CIS) امضا کرد. این اقدام بدون مشورت با گورباچف انجام شد.

    ۳. حمایت از اصلاحات بازار آزاد: یلتسین از انتقال سریع به اقتصاد بازار حمایت کرد که منجر به شوک اقتصادی و مشکلات گسترده اجتماعی شد.

    دیدگاه‌های مختلف درباره یلتسین:

    منتقدان می‌گویند:

    • او با انحلال شوروی، خواسته مردم را نادیده گرفت (در همه‌پرسی مارس ۱۹۹۱، اکثریت برای حفظ اتحاد شوروی رأی داده بودند)
    • سیاست‌های اقتصادی او منجر به فقر گسترده، ظهور الیگارش‌ها و تضعیف حاکمیت ملی شد
    • او با حمایت غرب، منافع ملی روسیه را قربانی کرد

    هواداران استدلال می‌کنند:

    • یلتسین از سقوط خونین نظام کمونیستی جلوگیری کرد
    • شوروی قبلاً غیرقابل اصلاح بود و یلتسین واقع‌بینانه عمل کرد

    نتیجه:
    ارزیابی نقش یلتسین به دیدگاه تاریخی و سیاسی فرد بستگی دارد. آنچه واضح است این است که اقدامات او تأثیر تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری روسیه پس از شوروی داشت—هم با ایجاد آزادی‌های جدید و هم با هزینه‌های اجتماعی سنگین. تاریخ‌نگاری معاصر سعی می‌کند این پیچیدگی‌ها را بدون قضاوت ساده “قهرمان/خائن” درک کند.

    نظر پتر کروپوتکین درباره احتمال سقوط شوروی

    پتر کروپوتکین، یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان آنارکو-کمونیسم، در سال ۱۹۲۱ درگذشت و تنها چهار سال اول تشکیل نظام شوروی را دید. با این حال، دیدگاه‌های او درباره انقلاب اکتبر و دولت بلشویکی بسیار انتقادی بود.

    درک موضع کروپوتکین نیازمند فهم اصول بنیادی آنارشیسم او است: مخالفت با هرگونه دولت متمرکز، اقتدارگرا و سلسله‌مراتبی، و باور به یک جامعه غیرمتمرکز مبتنی بر تعاونی‌های داوطلبانه، خودگردانی محلی و فدراسیون آزاد.

    مواضع کلیدی کروپوتکین نسبت به بلشویک‌ها و شوروی:

    ۱. مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا:
    کروپوتکین مفهوم “دیکتاتوری پرولتاریا” که توسط بلشویک‌ها تبلیغ می‌شد را رد می‌کرد. او معتقد بود هر دیکتاتوری—حتی اگر به نام پرولتاریا باشد—ناگزیر به سرکوب آزادی‌ها و ایجاد یک الیگارشی جدید حاکم منجر می‌شود. از دید او، این اساساً با هدف لغو تمام اشکال ستم در تضاد بود.

    ۲. انتقاد از تمرکزگرایی شدید و بوروکراسی:
    او بلشویک‌ها را به ایجاد یک دولت متمرکز و بوروکراتیک قدرتمند متهم می‌کرد که تنها جایگزین استبداد تزاری با استبدادی جدید شده بود. به عقیده کروپوتکین، این ساختار متمرکز در مسکو، خلاقیت و خودانگیختگی توده‌ها را نابود می‌کرد و شوراهای محلی (سوویت‌ها) را به نهادهای فرمایشی تبدیل کرده بود.

    ۳. مخالفت با ترور و سرکوب سیستماتیک:
    کروپوتکین که خود زمانی در زندان تزار بود، به شدت علیه استفاده بلشویک‌ها از “ترور سرخ” (اعدام‌های دسته‌جمعی، ایجاد چکا) استدلال می‌کرد. او در نامه‌ای سرگشاده به لنین در سال ۱۹۲۰ نوشت: “آیا شما و رفقایتان به اندازه کافی متقاعد نشده‌اید که ساختن یک جمهوری سوسیالیستی بر پایه چکا غیرممکن است؟ … زندانی کردن دشمنان در اردوگاه کار اجباری، راهی برای ساختن یک جامعه سوسیالیستی نیست.”

    ۴. پیش‌بینی نتایج فاجعه‌بار:
    کروپوتکین با بینشی قابل توجه، هشدار داد که تمرکز قدرت در دست یک حزب واحد و سرکوب تمام مخالفان، نه تنها به سوسیالیسم واقعی منجر نخواهد شد، بلکه در نهایت به یک سرمایه‌داری دولتی فاسد و یک بوروکراسی حاکم جدید تبدیل می‌شود. در واقع، او فروپاشی اخلاقی و سیاسی پروژه بلشویکی را پیش‌بینی کرد.

    گفت‌وگوی با لنین

    در سال ۱۹۲۰، کروپوتکین با لنین ملاقات کرد. در این ملاقات، او صریحاً به لنین هشدار داد که روش‌های سرکوبگرانه بلشویک‌ها در حال نابودی نفس انقلاب است و بر اهمیت آزادی‌های محلی و ابتکارات مردمی تأکید کرد. لنین با احترام به او گوش داد اما نظرش را نپذیرفت.

    جمع‌بندی

    از نظر کروپوتکین، بلشویسم یک انحراف فاجعه‌بار از آرمان‌های انقلابی واقعی بود. او شوروی را نه به عنوان یک دولت کارگری، بلکه به عنوان یک کاپیتالیسم دولتی نوین می‌دید که در آن یک طبقه حاکم جدید (بوروکرات‌های حزب) جایگزین سرمایه‌داران قدیمی شده بود. او معتقد بود سوسیالیسم واقعی تنها از طریق غیرمتمرکز کردن کامل قدرت، حذف دولت و سازمان‌دهی داوطلبانه از پایین به بالا قابل دستیابی است.

    بنابراین، اگر کروپوتکین دوران استالین یا فروپاشی شوروی را می‌دید، آن را تأییدی غم‌انگیز بر پیش‌بینی‌های خود می‌دانست.

  • نقد و بررسی اجمالی آنارکوسندیکالیسم به مثابه یک ایده پیشرو

    آنارکو-سندیکالیسم به دلایل زیر توسط هوادارانش به عنوان یک ایده پیشرو در نظر گرفته میشود:

    ۱. تمرکز بر دموکراسی مستقیم و عدم تمرکز قدرت

    آنارکوسندیکالیسم مخالف هر شکل سلسله‌مراتب و قدرت متمرکز، اعم از دولتی یا سرمایه‌داری، است. در عوض، بر سازماندهی از پایین به بالا و تصمیم‌گیری از طریق مجامع عمومی تأکید دارد.

    • ایده پیشرو: در دنیایی که مردم اغلب احساس می‌کنند از تصمیمات سیاسی و اقتصادی که زندگی آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد بیگانه شده‌اند، این مدل، مشارکت مستقیم و خودمختاری کامل افراد را پیشنهاد می‌کند. این امر می‌تواند به عنوان پاسخی رادیکال به بحران‌های دموکراسی‌های نمایندگی مدرن دیده شود.

    ۲. ادغام مبارزه اقتصادی و سیاسی

    بر خلاف برخی از مکاتب فکری که مبارزه سیاسی (مانند کسب قدرت دولتی) را بر مبارزه اقتصادی (مانند بهبود شرایط کار) اولویت میدهند یا برعکس، آنارکوسندیکالیسم این دو را در “عمل مستقیم” یکی می‌داند. اتحادیه‌های سندیکایی (سندیکاها) هم ابزار مبارزه روزمره کارگران برای بهبود شرایط هستند و هم هسته‌های اولیه ساختار جامعه جدید.

    • ایده پیشرو: این رویکرد “عملگرا” تلقی می‌شود، زیرا تغییر اجتماعی را نه از طریق انتظار برای یک انقلاب دور یا مشارکت در نهادهای موجود، بلکه از طریق خودسازماندهی و اقدام مستقیم در همین لحظه (مانند اعتصاب، تحریم و اشغال کارخانه) پیش می‌برد. این امر قدرت را فوراً به دست مردم باز می‌گرداند.

    ۳. پیشگامی در مدیریت خودگردان و ضدسرمایه‌داری

    آنارکوسندیکالیسم نه تنها با نابرابری‌های سرمایه‌داری مخالف است، بلکه یک آلترناتیو عینی برای آن ارائه می‌دهد: مدیریت کارگری و مالکیت جمعی بر ابزار تولید. طبق این دیدگاه، کارگران باید خودشان کارگاه‌ها، کارخانه‌ها و زمین‌ها را به‌طور دموکراتیک اداره کنند.

    • ایده پیشرو: در دورانی که نابرابری اقتصادی به یک بحران جهانی تبدیل شده است، این ایده یک جایگزین ریشه‌ای برای سیستم سرمایه‌داری ارائه می‌کند که بر مبنای سود و استثمار بنا شده است. این مدل بر ارزش‌های همکاری، همبستگی و برابری تأکید دارد.

    ۴. بینش اکولوژیک و فمینیستی (در خوانش‌های مدرن)

    در حالی که ریشه‌های تاریخی آنارکوسندیکالیسم بیشتر بر طبقه کارگر متمرکز بود، بسیاری از جریان‌های معاصر آن، مبارزه با ستمگری‌های دیگر مانند تخریب محیط زیست و پدرسالاری را به‌طور جدی در دستور کار خود قرار داده‌اند. آنها استدلال میکنند که منطق سلسله‌مراتب و سلطه که محرک سرمایه‌داری و دولت است، همان منطقی است که به بهره‌برداری از طبیعت و زنان منجر می‌شود.

    • ایده پیشرو: این توانایی در تلفیق مبارزه طبقاتی با مسائل زیست‌محیطی و برابری جنسیتی، آن را به یک ایدئولوژی جامع و متناسب با چالش‌های قرن بیست‌ویکم تبدیل می‌کند.

    ۵. تأکید بر آموزش و توانمندسازی

    آنارکوسندیکالیسم بر “آموزش تودها” و خود-آموزی کارگران تأکید زیادی دارد. اعتقاد بر این است که کارگران با سازماندهی و مبارزه، دانش و اعتماد به نفس لازم برای مدیریت جامعه را به دست می‌آورند.

    • ایده پیشرو: به جای تکیه بر یک “پیشگام” یا حزب انقلابی که از بالا هدایت کند، این مدل بر توانمندسازی خود توده‌ها برای ساختن آینده‌شان تأکید دارد. این یک دیدگاه بسیار دموکراتیک و خودمختار از تغییر اجتماعی است.

    جمع‌بندی و نگاهی انتقادی:

    از منظر هواداران، آنارکوسندیکالیسم به دلیل ارائه یک آلترناتیو رادیکال، دموکراتیک و مبتنی بر برابری برای سیستم‌های فعلی (سرمایه‌داری و دولت-ملت) که با بحران‌های مشروعیت، نابرابری و زیست‌محیطی دست و پنجه نرم می‌کنند، یک ایده پیشرو است.

    با این حال، منتقدان چالشهای جدی را مطرح می‌کنند:

    • عملکرد در مقیاس بزرگ: آیا این مدل برای مدیریت اقتصادهای پیچیده و در مقیاس ملی یا جهانی کارآمد است؟
    • مسئله دفاع و امنیت: چگونه یک جامعه بدون دولت می‌تواند از خود در برابر تهدیدات خارجی یا داخلی دفاع کند؟
    • ریسک هرج و مرج: منتقدان استدلال می‌کنند که حذف تمام ساختارهای متمرکز میتواند به بی‌ثباتی و درگیری‌های داخلی بینجامد.

    در نهایت، پیشرو بودن آنارکوسندیکالیسم بستگی به این دارد که آیا شما یک جامعه غیرمتمرکز، مبتنی بر دموکراسی مستقیم و مدیریت خودگردان را یک آرمان عملی و مطلوب برای آینده می‌دانید یا خیر. بدون شک، این ایده مجموع‌های از ایده‌های جسورانه و رادیکال را ارائه می‌دهد که به چالش کشیدن بنیادین وضع موجود را هدف قرار داده‌اند.

  • تفاوت نظام جوچه با کمونیسم، و شباهت‌های آن با فاشیسم.

    بخش اول: تفاوت‌های کلیدی جوچه (Juche) با کمونیسم ارتدکس

    اگرچه کره شمالی خود را کشوری سوسیالیست می‌داند و جوچه را توسعه‌ای از مارکسیسم-لنینیسم معرفی می‌کند، تفاوت‌های بنیادینی وجود دارد:

    محور مقایسهکمونیسم ارتدکس (مارکسیسم-لنینیسم)ایدئولوژی جوچه
    محرک تاریخمبارزه طبقاتی و تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی است که در نهایت به انقلاب جهانی می‌انجامد.استقلال و اراده خلاق توده‌ها (Masses) است. تاریخ، تاریخ مبارزه برای خوداتکایی است.
    جهان‌گراییذاتاً بین‌المللی‌گرا (Internationalist) است. “پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!” شعار نهایی آن است.ذاتاً ملی‌گرا (Nationalist) و بر منافع ملت کره متمرکز است. انقلاب جهانی در اولویت نیست.
    نقش رهبررهبر (مثلاً دبیرکل حزب) به عنوان یک نهاد جمعی و نماینده اراده حزب عمل می‌کند. کیش شخصی معمولاً پس از مرگ رهبران ایجاد می‌شود.رهبر (خاندان کیم) یک مرکزیت عرفانی و مطلق دارد. او “پدر مهربان”، مغز متفکر و منبع تمام تصمیم‌هاست. کیش شخصی از زمان حیات رهبر به شدت وجود دارد.
    اقتصاددر تئوری، مالکیت دولتی بر ابزار تولید با هدف ایجاد رفاه برای کل جامعه و نهایتاً لغو دولت.اقتصاد به شدت دولتی و نظامی‌شده، در خدمت خوداتکایی (Self-Reliance) و حفظ نظام حاکم است. هدف اصلی رفاه جهانی نیست.
    ایدئولوژی اولیهایدئولوژی بر پایه تحلیل علمی از تاریخ و اقتصاد (ماتریالیسم دیالکتیک) است.ایدئولوژی بیشتر شبیه یک دکترین فلسفی-مذهبی است که بر اراده و روحیه تأکید دارد.

    نتیجه این بخش: جوچه در واقع مارکسیسم-لنینیسمی است که ملی‌گرایی شدید و کیش شخصی رهبر جای بین‌المللی‌گرایی و مرکزیت حزب را گرفته است.


    بخش دوم: چرا جوچه اغلب با فاشیسم مقایسه می‌شود؟

    این مقایسه به دلیل اشتراکات ظاهری و ساختاری بسیار قوی است، اگرچه در اهداف نهایی تفاوت دارند. این شباهت‌ها عبارتند از:

    ویژگی مشترکفاشیسم (مثلاً در آلمان نازی یا ایتالیای موسولینی)جوچه در کره شمالی
    کیش شخصی رهبررهبر (فوهرر، دوچه) به عنوان یک نجات‌دهنده مافوق بشر، نماد اراده ملی و تجسم روح ملت نمایش داده می‌شد.کیم ایل-سونگ، کیم جونگ-ایل و کیم جونگ-اون به عنوان پدران مهربان، فرماندهان کبیر و فیلسوفان بی‌نظیری توصیف می‌شوند که اراده و رهنمودشان زندگی‌بخش است.
    ناسیونالیسم افراطیتأکید بر برتری نژادی یا فرهنگی ملت (مثلاً نژاد آریایی در نازیسم) و تقدس سرزمین مادری.تأکید شدید بر خلوص نژادی و فرهنگی کره (نظریه “خون پاک” – Pure Bloodline). ملت کره به عنوان یگانه و برتر ستایش می‌شود.
    نظامی‌گری و بسیج دائمجامعه به شکل یک اردوگاه نظامی سازماندهی می‌شود. ارزش‌های نظامی مانند فداکاری، اطاعت و قدرت مقدس می‌شوند.شعار “نظامی‌گری اول” (Songun). جامعه حول محور ارتش بسیج شده است. اکثر شهروندان سال‌های طولانی از عمر خود را در خدمت سربازی یا واحدهای شبه‌نظامی می‌گذرانند.
    دشمن‌سازی و محاصره روانیایجاد یک “دشمن خارجی/داخلی” (یهودیان، کمونیست‌ها، کولی‌ها / امپریالیسم آمریکا، کره جنوبی دست‌نشانده) برای متحد کردن مردم و توجیه مشکلات.دائماً از تهدید “امپریالیست آمریکایی” و “متحدانش” صحبت می‌شود. این دشمن‌سازی برای توجیه سیاست‌های سختگیرانه داخلی و بسیج ملی استفاده می‌شود.
    کنترل مطلق اطلاعات و تبلیغاتاستفاده از دستگاه تبلیغات برای شستشوی مغزی و ایجاد “حقیقت alternative”. وزارت تبلیغات نازی به رهبری گوبلز.کنترل کامل رسانه‌ها، آموزش و پرورش و هنر. همه چیز در خدمت تبلیغ ایدئولوژی جوچه و تقدیس رهبر است.
    غیریت سازی داخلیسرکوب بی‌رحمانه هرگونه صدای مخالف یا گروه‌های “غیرخودی”.اردوگاه‌های کار اجباری برای مخالفان سیاسی و خانواده‌هایشان. سیستم طبقه‌بندی سونگبون (Songbun) که شهروندان را بر اساس وفاداری سیاسی طبقه‌بندی می‌کند.

    تفاوت کلیدی با فاشیسم

    با وجود این شباهت‌ها، یک تفاوت مهم وجود دارد:

    • فاشیسم معمولاً توسعه‌طلبانه و امپریالیستی است (مانند تلاش نازی‌ها برای تسخیر “فضای حیاتی” در اروپا).
    • جوچه اساساً انزواگرا (Isolationist) و مبتنی بر “خوداتکایی” است. هدف آن تسخیر سرزمین‌های دیگر نیست، بلکه حفظ سیستم داخلی و بقای رژیم در انزواست.

    جمع‌بندی نهایی

    می‌توان گفت که جوچه یک ایدئولوژی هیبریدی است که:

    • واژگان و ظواهر خود را از مارکسیسم-لنینیسم (سوسیالیسم، امپریالیسم، انقلاب) وام گرفته است.
    • اما ساختار قدرت، روش حکومت‌داری و روان‌شناسی اجتماعی که ایجاد کرده، شباهت‌های قابل توجهی به رژیم‌های فاشیستی قرن بیستم دارد. این ساختار شامل رهبری مطلق، کیش شخصی، ناسیونالیسم افراطی، نظامی‌گری و کنترل تمام‌عیار جامعه است.

    به همین دلیل، بسیاری از محققان علوم سیاسی، سیستم کره شمالی را نه یک دولت کمونیستی کلاسیک، بلکه یک دیکتاتوری توتالیتر ناسیونالیست با پوشش سوسیالیستی می‌دانند که بیشتر از آنکه به اتحاد جماهیر شوروی شباهت داشته باشد، به رژیم‌های فاشیستی اروپای قرن بیستم شبیه است.

  • آیا زمانش فرا رسیده که به گنو/لینوکس مهاجرت کنیم؟

    در اینجا به مهمترین دلایل برای استفاده از گنو/لینوکس می‌پردازیم:

    ۱. آزاد بودن

    این هسته اصلی فلسفه گنو است.

    • آزادی استفاده، مطالعه، تغییر و توزیع: شما می‌توانید کد منبع سیستم عامل را ببینید، آن را مطابق نیاز خود تغییر دهید و حتی نسخه تغییر یافته خود را منتشر کنید.
    • شفافیت و امنیت: از آنجایی که هزاران توسعه‌دهنده در سراسر جهان کد را بررسی می‌کنند، باگ‌ها و آسیب‌پذیری‌ها به سرعت پیدا و رفع می‌شوند. خبری از نرم‌افزارهای جاسوسی یا جمع‌آوری پنهانی داده‌ها نیست.

    ۲. امنیت و ثبات فوق‌العاده

    • مقاومت در برابر بدافزارها: ساختار مجوزها و جداسازی پروسه‌ها در گنو باعث شده تا ویروس‌ها و باج‌افزارهای رایج در ویندوز، به ندرت بتوانند روی آن اثر بگذارند. معمولاً نیازی به نرم‌افزار آنتی‌ویروس تجاری ندارید.
    • ثبات (Stability): سیستم‌های گنو معروف به نداشتن نیاز به ریستارت مکرر هستند. بسیاری از سرورهای جهان که باید سال‌ها بدون وقفه کار کنند (مثل سرورهای گوگل و فیسبوک) از گنو/لینوکس استفاده می‌کنند.

    ۳. انعطاف‌پذیری و سفارشی‌سازی بی‌نظیر

    گنو به شما این قدرت را می‌دهد که سیستم عامل خود را دقیقاً مطابق سلیقه و نیازتان بسازید.

    • محیط‌های دسکتاپ (Desktop Environments) متنوع: شما می‌توانید از بین گزینه‌های گرافیکی بسیار مختلف مانند GNOME, KDE Plasma, XFCE, Cinnamon و… انتخاب کنید. برخی سبک و سریع هستند، برخی زیبا و مدرن.
    • انتخاب در همه چیز: از نوع نرم‌افزارهای پیش‌فرض گرفته تا ظاهر کامل سیستم.

    ۴. عملکرد و سرعت بالا

    گنو معمولاً سبک‌تر از سیستم‌عامل‌های رقیب است. بنابراین:

    • برای کامپیوترهای قدیمی مناسب است: می‌توانید یک توزیع سبک (مانند Parch XFCE, Debian XFCE) را روی یک لپ‌تاپ ۱۰ ساله نصب کنید و آن را دوباره قابل استفاده کنید.
    • منابع سخت‌افزاری را بهینه مصرف می‌کند: بنابراین در سیستم‌های مدرن نیز سرعت و پاسخگویی بهتری را تجربه خواهید کرد.

    ۵. مخزن نرم‌افزاری عظیم و مدیریت متمرکز

    اکثر توزیع‌های گنو یک “فروشگاه نرم‌افزار” یا “مرکز نرم‌افزار” دارند.

    • نصب آسان و بدون جستجو در وب: تقریباً تمام نرم‌افزارهای مورد نیاز خود را می‌توانید از این مخازن نصب کنید.
    • به‌روزرسانی متمرکز: همه نرم‌افزارهای سیستم (از جمله خود سیستم عامل) با یک دستور یا کلیک به‌روز می‌شوند.
    • امنیت بیشتر: نرم‌افزارها از منابع مطمئن و تأییدشده دریافت می‌شوند.

    ۶. جامعه پشتیبان بسیار بزرگ و فعال

    هر دفعه که با مشکلی روبرو شوید، به احتمال زیاد شخص دیگری قبلاً آن را حل کرده است.

    • انجمن‌های آنلاین: forum ها و communities مانند Stack Overflow، انجمن های فارسی و انجمن های توزیع های مختلف مملو از افرادی هستند که حاضرند به رایگان کمک کنند.
    • مستندات غنی: تقریباً برای هر مشکل یا سوالی، راهنمای جامعی وجود دارد.

    ۷. مناسب برای برنامه‌نویسان و توسعه‌دهندگان

    گنو محیطی ایده‌آل برای کدنویسی است.

    • دسترسی به ترمینال قدرتمند: بسیاری از کارها (مانند مدیریت سرور، اسکریپت‌نویسی، کار با Git) در ترمینال بسیار سریع‌تر و کارآمدتر انجام می‌شوند.
    • پشتیبانی ذاتی از زبان‌های برنامه‌نویسی: اغلب ابزارهای توسعه به طور پیش‌فرض روی گنو در دسترس هستند.

    اما آیا لینوکس معایبی هم دارد؟ (بیطرفانه)

    بله، البته. مهم است که معایب آن را نیز بدانید:

    • منحنی یادگیری: اغلب محیط‌های کاربری در گنو/لینوکس بسیار مدرن‌تر، پیشروتر و منطقی‌تر از چیزیست که کاربران در سامانه‌های سنّتی مثل مک یا به‌خصوص ویندوز تجربه کرده‌اند و کنار گذاشتن عادت‌های اشتباه و خو گرفتن با روش منطقی و آسان انجام کارها ممکن است برای برخی دشوار باشد.
    • پشتیبانی از برخی نرم‌افزارها و بازی‌ها: اگر کاربر حرفه‌ای Adobe (مانند Photoshop, Premiere) هستید یا عاشق بازی کردن با جدیدترین عنوان‌ها هستید، ممکن است با محدودیت مواجه شوید. البته جایگزین‌های قدرتمند آزاد مانند GIMP, Krita, DaVinci Resolve و پلتفرم Steam (با پروتون) وجود دارند که این شکاف را به سرعت در حال پر کردن هستند.
    • پشتیبانی سخت‌افزاری: اگرچه پشتیبانی از اکثر سخت‌افزارها عالی است، اما برخی از سازندگان (مثل Nvidia) همیشه درایورهای بهینه‌شده را به موقع ارائه نمی‌دهند.

    جمع‌بندی نهایی: چه کسانی باید از گنو استفاده کنند؟

    شما یک کاندیدای عالی برای استفاده از گنو/لینوکس هستید اگر:

    • به آزادی، حریم خصوصی و امنیت اهمیت می‌دهید.
    • از کامپیوترهای قدیمی استفاده می‌کنید و می‌خواهید به آنها جان تازه‌ای ببخشید.
    • برنامه‌نویس، توسعه‌دهنده یا دانشجوی IT هستید.
    • از هزینه‌های بالای نرم‌افزارهای تجاری خسته شده‌اید.
    • کنجکاو هستید و دوست دارید کنترل کامل کامپیوتر خود را در دست داشته باشید.

    پیشنهاد شروع: اگر تصمیم گرفتید امتحان کنید، با یک توزیع کاربرپسند مانند Parch یا Debian شروع کنید. حتی می‌توانید بدون نصب، آن را از روی یک USB اجرا کنید (Live Boot) تا با محیط آن آشنا شوید.

  • چرا باید رام کاستوم نصب کرد؟

    در اینجا به دلایل اصلی‌ای که افراد رو ترغیب به نصب رام کاستوم می‌کنه می‌پردازیم:

    ۱. به‌روزرسانی‌های نرم‌افزاری طولانی‌مدت و آپدیت‌های سریع

    • فرار از کهنگی (Update Death): بسیاری از سازندگان گوشی، به خصوص برندهای متوسط و ارزان‌قیمت، به‌روزرسانی سیستم عامل را تنها برای ۱ یا ۲ سال ارائه می‌دهند. رام‌های کاستوم مانند LineageOS یا Arrow OS می‌توانند گوشی‌های قدیمی را تا سال‌ها زنده نگه دارند و آخرین نسخه‌های اندروید را برای آنها فراهم کنند.
    • دریافت سریع آپدیت‌های امنیتی: رام‌های کاستوم معروف، به‌روزرسانی‌های امنیتی ماهانه را سریع‌تر از بسیاری از سازندگان رسمی ارائه می‌دهند.

    ۲. تجربه کاربری خالص و بدون افزونه (Vanilla Android)

    • حذف رابط‌های سنگین سازندگان: بسیاری از کاربران از رابط‌های کاربری سنگینی مثل MIUI (شیائومی)، EMUI (هواوی) یا One UI (سامسونگ) خسته می‌شوند. این رابط‌ها اغلب پر از برنامه‌های از پیش نصب شده (Bloatware) هستند و ممکن است عملکرد را کند کنند.
    • سادگی و سرعت: رام‌های کاستوم زیادی وجود دارند که تجربه اندروید خالص (Stock Android) را ارائه می‌دهند. این باعث می‌شود سیستم سریع‌تر، روان‌تر و کم‌مصرف‌تر شود.

    ۳. شخصی‌سازی و کنترل کامل

    • ظاهر دلخواه: با نصب رام‌هایی مانند Paranoid Android یا crDroid، شما کنترل بی‌نظیری روی ظاهر گوشی خود دارید. از تغییر تم، آیکن‌ها و فونت‌ها تا تنظیمات پیشرفته‌ای مثل حالت‌های مختلف ناوبری.
    • قابلیت‌های پیشرفته: بسیاری از رام‌های کاستوم ویژگی‌هایی را ارائه می‌دهند که در نسخه اصلی اندروید وجود ندارد، مانند:
      • کنترل پیشرفته روی دسترسی‌های برنامه‌ها
      • امکان عکس‌برداری از صفحه با کیفیت بالا
      • تغییر حالت باتری و عملکرد پردازنده
      • و صدها قابلیت ریز و درشت دیگر.

    ۴. بهبود عملکرد و عمر باتری

    • حذف نرم‌افزارهای اضافی: با حذف برنامه‌های اضافی و رابط سنگین سازنده، منابع سیستم (RAM و CPU) آزاد می‌شوند که منجر به عملکرد بهتر و نرم‌تر می‌شود.
    • بهینه‌سازی: برخی رام‌ها مانند Pixel Experience (برای تجربه گوشی‌های پیکسل گوگل) یا رام‌های مبتنی بر AOSP، به طور خاص برای عملکرد و عمر باتری بهینه‌سازی شده‌اند.

    ۵. حذف برنامه‌های اضافی (Bloatware) و تبلیغات

    • پاکسازی کامل: رام کاستوم به شما اجازه می‌دهد یک سیستم عامل کاملاً تمیز نصب کنید، بدون هیچ برنامه اضافی و تبلیغات آزاردهنده‌ای که بسیاری از سازندگان در رابط کاربری خود می‌گنجانند.

    ۶. حفظ حریم خصوصی و امنیت بیشتر (با انتخاب درست)

    • کنترل روی دسترسی‌ها: برخی رام‌ها مانند GrapheneOS یا CalyxOS (که معمولاً برای گوشی‌های گوگل پیکسل ساخته می‌شوند) تمرکز اصلی را بر روی امنیت و حریم خصوصی کاربر گذاشته‌اند و سرویس‌های گوگل را به حداقل می‌رسانند.
    • حذف نرم‌افزارهای جاسوسی: شما مطمئن هستید که چه چیزی روی گوشی شما در حال اجراست.

    اما در طرف مقابل، معایب و خطرات جدی نیز وجود دارد:

    • ابطال گارانتی (Void Warranty): در بیشتر موارد، این کار گارانتی گوشی شما را باطل می‌کند.
    • ریسک بریک شدن گوشی (Brick): اگر مراحل نصب به درستی انجام نشود، ممکن است گوشی شما به طور کامل از کار بیفتد (اصطلاحاً “بلاک سافت” شود).
    • مشکلات امنیتی: اگر از یک رام کاستوم غیرمعتبر و از منابع ناشناس استفاده کنید، ممکن است در معرض بدافزارها قرار بگیرید.
    • عدم پشتیبانی از برخی قابلیت‌ها: ممکن است برخی ویژگی‌های سخت‌افزاری خاص گوشی شما، مانند دوربین، حسگر اثرانگشت یا پردازش عکس، به خوبی روی رام کاستوم کار نکنند. (به خصوص در مورد دوربین، کیفیت اغلب کاهش می‌یابد).
    • مشکلات مربوط به برنامه‌های بانکی و امنیتی: برنامه‌هایی مانند بانک، پی‌پال و … ممکن است به دلیل فعال بودن قفل بوت‌لودر یا وجود روت، اجرا نشوند. اگرچه راه‌حل‌هایی (مثل ماژول Magisk) برای دور زدن این مشکل وجود دارد، اما همیشه کارساز نیست.
    • زمان‌بر و فنی بودن فرآیند: این کار نیاز به تحقیق، مطالعه و دنبال کردن دقیق دستورالعمل‌ها دارد و برای کاربران عادی توصیه نمی‌شود.

    جمع‌بندی: آیا شما باید رام کاستوم نصب کنید؟

    اگر شرایط زیر را دارید، می‌توانید به فکر نصب رام کاستوم باشید:

    • گوشی شما قدیمی شده و دیگر آپدیت رسمی دریافت نمی‌کند.
    • از رابط کاربری فعلی گوشی خود راضی نیستید و به دنبال سرعت و سادگی بیشترید.
    • به دنبال شخصی‌سازی و کنترل کامل روی گوشی خود هستید.
    • از ریسک‌های آن آگاهید و فنی بودن مراحل برای شما مشکل نیست.
    • گارانتی گوشی شما تمام شده یا برایتان مهم نیست.

    اما اگر:

    • کاربر معمولی هستید و از گوشی خود راضی هستید.
    • از خراب شدن گوشی می‌ترسید.
    • کیفیت دوربین و عملکرد بی‌نقص تمام قابلیت‌ها برای شما اولویت دارد.
    • زمان یا حوصله یادگیری و انجام مراحل را ندارید.

    پیشنهاد می‌شود که از این کار صرف نظر کنید.

    در نهایت، نصب رام کاستوم یک انتخاب شخصی است که بین “آزادی عمل و کنترل بیشتر” و “راحتی و پشتیبانی رسمی” صورت می‌گیرد.

  • مقایسه پروتکل ماتریکس با SimpleX

    مقدمه: تمرکززدایی در ارتباطات

    هر دو پروتکل ماتریکس و سیمپل‌ایکس با هدف ایجاد سیستم‌های ارتباطی غیرمتمرکز، امن و مقاوم در برابر سانسور طراحی شده‌اند. اما فلسفه طراحی، معماری و مبادلات (trade-offs) آن‌ها به طور اساسی متفاوت است.


    بخش اول: پروتکل ماتریکس (Matrix)

    ماتریکس یک پروتکل ارتباطی فدرال و باز است که بر پایه‌ی سرورهای مستقل (Homeservers) کار می‌کند که می‌توانند با یکدیگر همکاری کنند.

    مکانیسم کاری:

    • مدل فدرال: هر کاربر روی یک “سرور خانه” (Homeserver) حساب ایجاد می‌کند (مشابه ایمیل، مثلاً @user:example.com). این سرورها داده‌های کاربر را ذخیره و با سایر سرورها در شبکه ماتریکس همگام‌سازی (Sync) می‌کنند.
    • اتاق‌ها (Rooms): مکالمات در “اتاق‌ها” انجام می‌شوند که می‌توانند روی یک سرور میزبانی شوند یا بین چندین سرور به صورت فدارل باشند.
    • پروتکل همگام‌سازی (Sync): کلاینت‌ها با اتصال به Homeserver خود، یک state به روز از تمام اتاق‌های کاربر را دریافت و نگهداری می‌کنند.
    • رمزگذاری (E2EE): اگرچه ماتریکس از ابتدا رمزگذاری داشت، اما E2EE استاندارد (با استفاده از الگوریتم Olm و Megolm) بعداً اضافه شد و اکنون به طور پیش‌فرض در بیشتر کلاینت‌ها فعال است.

    مزایای ماتریکس:

    1. قابلیت همکاری (Interoperability) بالا: یکی از اهداف اصلی ماتریکس، “بریج” شدن با سایر پلتفرم‌ها است. بریج‌های رسمی و غیررسمی زیادی برای پروتکل‌هایی مانند IRC, Slack, Discord, Telegram و حتی Signal وجود دارد.
    2. حفظ هویت و تاریخچه: شناسه (@user:server.com) شما ثابت است. اگر سرور خود را عوض کنید، می‌توانید شناسه خود را نگه دارید (با قابلیت نقل مکان). تمام تاریخچه مکالمات نیز در سرورها ذخیره می‌شود و از بین نمی‌رود.
    3. اکوسیستم بالغ و گسترده: ماتریکس توسط شرکتی به نام “Element” (سابقاً New Vector) رهبری می‌شود، بودجه نسبتاً خوبی دارد و توسط سازمان‌های بزرگ (حتی دولتی) استفاده می‌شود. کلاینت‌ها و سرورهای متنوع و پایدار زیادی دارد.
    4. اتصال دائمی و همگام‌سازی چنددستگاهی: می‌توانید از چندین دستگاه (موبایل، دسکتاپ، وب) به طور همزمان استفاده کنید و همه چیز به طور کامل همگام می‌شود.

    معایب و چالش‌های ماتریکس:

    1. نشت فراداده (Metadata): سرورهای خانه به حجم عظیمی از فراداده دسترسی دارند: چه کسی، چه زمانی، با چه کسی و در کدام اتاق صحبت کرده است. این یک نقطه تمرکز برای نظارت و سانسور ایجاد می‌کند.
    2. وابستگی به سرور: هویت و داده‌های شما به یک سرور خاص (Homeserver) گره خورده است. اگر مدیر آن سرور غیرقابل اعتماد باشد یا سرور خاموش شود، با مشکل مواجه خواهید شد (اگرچه امکان انتقال به سرور دیگر وجود دارد).
    3. پیچیدگی فنی: پروتکل همگام‌سازی و رمزگذاری گروهی (Megolm) بسیار پیچیده است که ممیزی امنیتی و پیاده‌سازی را دشوار می‌کند.

    بخش دوم: پروتکل سیمپل‌ایکس (SimpleX)

    سیمپل‌ایکس یک پروتکل غیرمتمرکز است که با یک فلسفه رادیکال‌تر کار می‌کند: حذف کامل شناسه‌های جهانی. در سیمپل‌ایکس، نه کاربران و نه سرورها هیچ شناسه ثابتی ندارند.

    مکانیسم کاری:

    • مدل مبتنی بر صف (Queue-based): کاربران به سرورهای رله (Relay Servers) متصل می‌شوند، اما این سرورها هویت فرستنده یا گیرنده را نمی‌دانند.
    • عدم وجود شناسه‌های عمومی: شما یک آدرس مانند @user یا یک کلید عمومی ندارید. در عوض، برای هر تماس، یک “آدرس تماس” (Contact Address) یکبارمصرف و منحصربه‌فرد تولید می‌کنید که حاوی اطلاعات لازم برای برقراری ارتباط از طریق یک رله خاص است.
    • مسیریابی دوگانه (Dual Routing): پیام‌ها از طریق دو رله مجزا (یکی برای فرستنده و یکی برای گیرنده) مسیریابی می‌شوند تا حریم خصوصی فراداده افزایش یابد.
    • رمزگذاری: از همان ابتدا با E2EE طراحی شده است.

    مزایای سیمپل‌ایکس:

    1. حفاظت بی‌نظیر از فراداده: این بزرگترین مزیت سیمپل‌ایکس است. از آنجایی که هیچ شناسه‌ای وجود ندارد، سرورهای رله نمی‌توانند بدانند چه کسی با چه کسی در ارتباط است. این شبکه را در برابر تحلیل ترافیک و نقشه‌برداری از شبکه مقاوم می‌کند.
    2. مقاومت در برابر سانسور: هیچ نقطه متمرکزی برای مسدود کردن یک کاربر یا گروه خاص وجود ندارد. برای مسدود کردن یک کاربر، باید تمام سرورهای رله احتمالی را مسدود کنید، که غیرعملی است.
    3. استقلال کامل کاربر: کاربر وابسته به هیچ دامنه، سرور یا شناسه ثابتی نیست. هویت شما کاملاً در دستگاه‌های خودتان (در قالب کلیدهای خصوصی) ذخیره شده است.
    4. سادگی مفهومی: پروتکل از نظر مفهومی ساده‌تر از ماتریکس است زیرا حالت همگام‌سازی پیچیده‌ای ندارد.

    معایب و چالش‌های سیمپل‌ایکس:

    1. عدم وجود هویت پایدار: این یک شمشیر دولبه است. از یک طرف حریم خصوصی را افزایش می‌دهد، از طرف دیگر مدیریت تماس‌ها را سخت‌تر می‌کند. اگر دستگاه خود را گم کنید یا از پشتیبان (Backup) استفاده نکنید، تمام تماس‌ها و مکالمات خود را برای همیشه از دست می‌دهید.
    2. اکوسیستم جوان‌تر: این پروتکل جدیدتر است. کلاینت‌ها و سرورها کمتر از ماتریکس بالغ هستند و ممکن است برخی ویژگی‌ها هنوز در حال توسعه باشند.
    3. عدم امکان همگام‌سازی چنددستگاهی ذاتی: به دلیل طراحی فاقد شناسه و حالت، پیاده‌سازی همگام‌سازی چنددستگاهی بی‌دردسر بسیار دشوار است. راهکارهای فعلی (مانند به اشتراک گذاری کلیدها) می‌توانند دست و پاگیر باشند.
    4. فقدان قابلیت همکاری (بریج): تمرکز اصلی بر روی حریم خصوصی حداکثری است، بنابراین بریج شدن با سایر شبکه‌ها یک ویژگی اولویت دار نیست و پیاده‌سازی آن بسیار سخت‌تر است.

    بخش سوم: مقایسه فنی و کاربردی ماتریکس و سیمپل‌ایکس

    ویژگیماتریکس (Matrix)سیمپل‌ایکس (SimpleX)
    معماریفدارل (شبکه‌ای از سرورهای همکار)مبتنی بر رله‌های ناشناس (فاقد شناسه)
    مدل هویتشناسه ثابت و عمومی (@user:server.com)فاقد هرگونه شناسه عمومی
    مدل امنیتیرمزگذاری E2EE با پیچیدگی بالا (Olm/Megolm)رمزگذاری E2EE با طراحی ساده‌تر
    حفاظت از فرادادهضعیف (سرورها فراداده کامل را می‌بینند)عالی (سرورها نمی‌دانند چه کسی با چه کسی صحبت می‌کند)
    مقاومت در برابر سانسورمتوسط (مسدود کردن یک سرور یا کاربر ممکن است)بسیار بالا (مسدود کردن یک کاربر خاص تقریباً غیرممکن است)
    همگام‌سازی چنددستگاهیعالی و ذاتی در پروتکلپیچیده و غیرذاتی (نیازمند راهکارهای جانبی)
    قابلیت همکاری (بریج)هدف اصلی و بسیار قویاولویت پایین، بسیار دشوار
    مسئولیت کاربرمتوسط (مدیریت Homeserver)بسیار بالا (مدیریت کلیدها و پشتیبان‌گیری حیاتی است)
    بلوغ اکوسیستمبالغ، پایدار، با پشتیبانی سازمانیجوان، در حال توسعه سریع، جامعه‌محور
    بزرگترین خطرنشت فراداده به سرورهای غیرقابل اعتماداز دست دادن دائمی تمام مکالمات به دلیل گم کردن کلید/پشتیبان

    جمع‌بندی نهایی: کدام یک را انتخاب کنیم؟

    • ماتریکس (Matrix) را انتخاب کنید اگر:
      • به دنبال یک جایگزین قدرتمند، پایدار و فدارل برای اسلک، دیسکورد یا تیمز هستید.
      • همکاری و بریج شدن با سایر پلتفرم‌ها برای شما حیاتی است.
      • نیاز به همگام‌سازی بی‌دردسر بین چندین دستگاه دارید.
      • می‌خواهید یک سرور اختصاصی برای سازمان یا جامعه خود راه‌اندازی کنید و کنترل کامل داشته باشید (در عین پذیرش مسئولیت مدیریت آن).
      • نگرانی شما بیشتر درباره محتوای مکالمات است تا فراداده.
    • سیمپل‌ایکس (SimpleX) را انتخاب کنید اگر:
      • حریم خصوصی فراداده اولویت اول و غیرقابل مذاکره شماست (مثلاً برای روزنامه‌نگاران، فعالان، یا افراد با نیازهای امنیتی بسیار بالا).
      • می‌خواهید در برابر تحلیل شبکه و سانسور هدفمند مقاومت کنید.
      • با مدل “عدم وجود شناسه” و مسئولیت بسیار بالای نگهداری از کلیدها و پشتیبان‌ها راحت هستید.
      • استفاده اصلی شما برای ارتباطات یک به یک یا گروه‌های کوچک است و همگام‌سازی چنددستگاهی پیچیده برایتان مانعی ندارد.

    خلاصه کلام:

    • ماتریکس یک پروتکل همکاری است که تمرکز اصلی آن بر اتصال مردم و سرویس‌هاست.
    • سیمپل‌ایکس یک پروتکل حریم خصوصی است که تمرکز اصلی آن بر حفاظت از هویت و ارتباطات کاربران در برابر هر ناظر بیرونی است.

    انتخاب بین این دو به عمق نیاز شما به “حریم خصوصی مطلق” در مقابل “کارایی و قابلیت همکاری” بستگی دارد.

  • فدیورس یا نوستر؟ مسئله این است.

    مقدمه: دنیای شبکه‌های اجتماعی غیرمتمرکز

    قبل از شروع، باید اشاره کرد که هر دو پلتفرم، پاسخی به مشکلات شبکه‌های اجتماعی متمرکز (مانند ایکس، فیسبوک و اینستاگرام) هستند. این مشکلات شامل سانسور، نقض حریم خصوصی، الگوریتم‌های غیرشفاف و کنترل توسط یک نهاد مرکزی می‌باشد. اما راهکار این دو پلتفرم اساساً متفاوت است.


    بخش اول: نقد و بررسی فدیورس

    فدیورس یک اکوسیستم از شبکه‌های اجتماعی متصل به هم است، نه یک پلتفرم واحد. معروف‌ترین سرویس در این اکوسیستم ماستودون است.

    مکانیسم کاری:
    فدیورس بر پایه پروتکل ActivityPub ساخته شده است. در این مدل، هر کاربر روی یک “سرور” (که به آن Instance یا نمونه می‌گویند) عضو می‌شود. این سرورها می‌توانند مستقل و با قوانین خاص خود اداره شوند، اما همه آن‌ها می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این شبکه به هم پیوسته را فدیورس می‌نامند.

    مزایای فدیورس:

    1. جامعه‌محور و مستقل: شما می‌توانید سروری را انتخاب کنید که همسو با ارزش‌ها و علایق شماست (مثلاً سرورهای مخصوص برنامه‌نویسان، هنرمندان، علاقه‌مندان به بازی و غیره). هر سرور قوانین moderation مخصوص به خود را دارد.
    2. کنترل بهتر بر محتوا: الگوریتم تایم‌لاین یکسان برای همه وجود ندارد. شما عمدتاً یک تایم‌لین chronologically دارید و می‌توانید بین تایم‌لاین محلی (همان سرور)، فدرال (همه سرورهای متصل) و mentions جابه‌جا شوید.
    3. تنوع بالای پلتفرم‌ها: علاوه ماستودون، پلتفرم‌های دیگری مانند PeerTube (برای ویدیو), PixelFed (برای عکس) و WriteFreely (برای بلاگ) نیز در این اکوسیستم وجود دارند و تا حدی با هم کار می‌کنند.
    4. پایداری: پروتکل ActivityPub و پلتفرمی مانند ماستودون سال‌هاست که فعالیت می‌کنند و جامعه بزرگی در آن شکل گرفته است.

    معایب و چالش‌های فدیورس:

    1. پیچیدگی برای کاربران تازه‌کار: بزرگترین مانع ورود، انتخاب سرور است. کاربران باید تحقیق کنند و سروری را انتخاب کنند که فعال، قابل اعتماد و همسو با علایق آن‌ها باشد. اگر سرور مدیر خود را از دست بدهد یا خاموش شود، حساب کاربری شما ممکن است از بین برود (مگر اینکه به سرور دیگری مهاجرت کنید).
    2. سوءمدیریت سرورها: مدیر سرور (Admin) قدرت بسیار زیادی دارد. آن‌ها می‌توانند حساب‌ها را سانسور کنند، با سرورهای دیگر قطع ارتباط کنند (Defederation) و در نهایت اگر سرور را ببندند، کل داده‌های کاربران آن سرور از بین می‌رود.
    3. عدم یکپارچگی و سردرگمی: قوانین moderation در هر سرور متفاوت است. ممکن است شما از یک سرور با سرور دیگری که حاوی محتوای نامناسب است، در ارتباط باشید. Defederation می‌تواند باعث ایجاد “حباب‌های” مجزا شود.
    4. مهاجرت پیچیده: اگرچه قابلیت مهاجرت حساب وجود دارد، اما این فرآیند همیشه ساده و بی‌دردسر نیست و تمام تعاملات و دنبال‌کننده‌های شما را به طور کامل منتقل نمی‌کند.

    بخش دوم: نقد و بررسی نوستر (Nostr)

    نوستر یک پروتکل ساده و باز برای شبکه‌های اجتماعی غیرمتمرکز است. بر خلاف فدیورس، نوستر هیچ سرور مرکزی یا مجموعه سروری ندارد.

    مکانیسم کاری:
    نوستر از دو جزء اصلی تشکیل شده است:

    • کلیدها (Keys): هر کاربر با یک جفت کلید عمومی و خصوصی شناسایی می‌شود. کلید عمومی، شناسه (آدرس) شماست و کلید خصوصی برای امضای محتوا استفاده می‌شود.
    • رله‌ها (Relays): رله‌ها سرورهای ساده‌ای هستند که پیام‌ها (Notes) را ذخیره و منتقل می‌کنند. کاربران می‌توانند به چندین رله متصل شوند. رله‌ها می‌توانند عمومی یا خصوصی، پولی یا رایگان باشند.

    مزایای نوستر:

    1. غیرمتمرکزِ واقعی و مقاوم در برابر سانسور: از آنجایی که هویت شما به یک سرور خاص گره نخورده، هیچ نهادی نمی‌تواند شما را به طور کامل “حذف” کند. حتی اگر یک رله شما را سانسور کند، شما و دنبال‌کننده‌هایتان می‌توانید از رله‌های دیگر استفاده کنید.
    2. سادگی و آزادی مطلق کاربر: برای عضویت نیاز به انتخاب سرور ندارید. فقط یک کلید می‌سازید و با هر کلاینت (اپلیکیشنی) که بخواهید به شبکه متصل می‌شوید. کنترل هویت و داده‌ها کاملاً در دست خود کاربر است.
    3. رقابت و نوآوری در کلاینت‌ها: به دلیل پروتکل ساده، برنامه‌نویسان می‌توانند کلاینت‌ها (اپلیکیشن‌های) مختلفی با امکانات و UIهای متنوع بسازند (مانند Damus, Amethyst, Snort و غیره) اما همه آن‌ها به یک شبکه متصل هستند.
    4. پشتیبانی از تراکنش‌های مالی (به لطف بیت‌کوین): یکپارچگی ذاتی با سیستم پرداخت لایتنینگ بیت‌کوین، امکان دادن انعام (Zaps)، پست‌های پولی و سایر مدل‌های درآمدی را به روشی غیرمتمرکز فراهم می‌کند.

    معایب و چالش‌های نوستر:

    1. تجربه کاربری می‌تواند دشوار باشد: مدیریت کلیدهای خصوصی یک مسئولیت بزرگ است. اگر کلید خصوصی خود را گم کنید، حساب شما برای همیشه از دست رفته است و هیچ راه بازیابی وجود ندارد.
    2. مشکل اسپم: چون ایجاد شناسه (کلید عمومی) رایگان و بی‌زحمت است، اسپم و بات‌ها می‌توانند یک چالش جدی باشند، اگرچه رله‌ها می‌توانند با پیام‌های امضا نشده مبارزه کنند.
    3. تکرار داده و هزینه: ممکن است برای اطمینان از دیده شدن پیام‌هایتان، نیاز به اتصال به چندین رله پولی داشته باشید که می‌تواند منجر به هزینه شود. همچنین، داده‌ها در رله‌های مختلف به صورت redundant ذخیره می‌شوند.
    4. جامعه کوچک‌تر (در حال حاضر): اگرچه به سرعت در حال رشد است، اما هنوز از نظر تعداد کاربر فعال از فدیورس کوچک‌تر است.

    بخش سوم: مقایسه فنی و کاربردی فدیورس و نوستر

    ویژگیفدیورس (FediVerse)نوستر (Nostr)
    معماریفدرال (اتحادیه‌ای از سرورها)مبتنی بر پروتکل و رله (Relay-based)
    هویت کاربروابسته به سرور (مثلاً user@instance.com)وابسته به کلید (یک رشته رمزنگاری شده)
    مدل سانسوردر سطح سرور (Admin و Defederation)در سطح رله (Relay)
    حریم خصوصیخوب، اما سرورها به داده‌ها دسترسی دارندبسیار قوی، زیرا هویت از داده جدا شده است
    مسئولیت کاربرمتوسط (باید سرور خوبی انتخاب کرد)بسیار بالا (مدیریت کلید خصوصی حیاتی است)
    تجربه کاربریشبیه به ایکس، اما با پیچیدگی انتخاب سرورمتنوع، بستگی به کلاینت دارد؛ می‌تواند ساده یا پیچیده باشد
    اکوسیستمشبیه به ایکس، اما با پیچیدگی انتخاب سرورجوان، پویا و متمرکز بر میکروبلاگینگ و نوآوری مالی
    اقتصاد/پرداختمحدود و غیریکپارچهیکپارچه و قدرتمند (از طریق بیت‌کوین و لایتنینگ)
    بزرگترین خطراز دست دادن حساب به دلیل بسته شدن سروراز دست دادن دائمی حساب به دلیل گم کردن کلید خصوصی

    جمع‌بندی نهایی: کدام یک برای شما مناسب‌تر است؟

    • به پیشنهاد من، نوستر را انتخاب کنید چون اگر:
      • به دنبال حداکثر آزادی، مقاومت در برابر سانسور و عدم وابستگی به هر نهاد مرکزی هستید.
      • از مسئولیت نگهداری از کلید خصوصی خود استقبال می‌کنید (مانند نگهداری از کیف پول بیت‌کوین).
      • به نوآوری در حوزه مالی و یکپارچگی با بیت‌کوین علاقه دارید.
      • با اپلیکیشن‌ها و رابط‌های کاربری مختلف راحت هستید.

    در نهایت، نوستر گام مهمی به سوی آینده‌ای آزادتر برای فضای مجازی است. انتخاب بین آن‌ها بیشتر به اولویت‌های شخصی شما در مورد استقلال، سادگی و پذیرش ریسک بستگی دارد.

  • SimpleX Chat به زبان ساده

    تصور کن همهٔ برنامه‌های چت مثل واتس‌اپ یا تلگرام شبیه سامانه پستی هستند:

    برای اینکه به تو نامه برسونند، باید یک “نشانی” (مثل شماره تلفن یا شناسه کاربری) به آنها بدهم. شرکت پست (شرکت چت) آن نشانی را می‌داند و می‌تواند نقشه‌ای از تمام ارتباطات تو بسازد.


    SimpleX Chat مثل این است که به جای یک سامانه پستی، از “صندوق‌های ناشناس” استفاده کنیم.

    در این سیستم جدید:

    1. تو هیچ “نشانی” نداری: برخلاف هر برنامه چت دیگری، تو یک شناسه، شماره تلفن یا نام کاربری برای دادن به دیگران نداری. این بزرگ‌ترین تفاوت است.
    2. چگونه با کسی ارتباط می‌گیری؟
      • تو یک “لینک دعوت” (Invitation Link) یا یک کد QR یکبارمصرف ایجاد می‌کنی.
      • این لینک را از طریق هر راهی که دوست داری (مثل ایمیل، سیگنال، یا حتی با فریاد زدن!) برای دوستت می‌فرستی.
      • او آن لینک را اسکن می‌کند و شما به یک صندوق پستی مشترک و موقت متصل می‌شوید. این صندوق فقط برای برقراری این ارتباط اولیه است.
    3. پیام‌ها چطور جابه‌جا می‌شوند؟
      • برنامه از طریق سرورهای relay متعدد پیام‌ها را رد و بدل می‌کند.
      • مهم این است که هرکدام از شما به سرورهای جداگانه‌ای وصل هستید. مثل این می‌ماند که تو برای فرستادن پیام از “پست مازندران” استفاده می‌کنی و دوستت پیامش را از “پست گیلان” می‌فرستد.
      • این سرورها فقط “پیام” را جابه‌جا می‌کنند و هیچکدام تصویر کاملی از “چه کسی با چه کسی در ارتباط است” ندارند.

    خلاصه و جمع‌بندی:

    SimpleX Chat تنها شبکه‌ای است که هیچ شناسه‌ای (Identity) برای کاربرانش ندارد.

    این یعنی:

    • ناشناسی کامل: هیچکس (حتی خود پلتفرم) نمی‌تواند بداند تو با چه کسانی در ارتباطی، زیرا تو یک “نشانی” ثابت نداری.
    • مقاوم در برابر ردیابی: نمی‌توانند شبکه اجتماعی تو را نقشه‌برداری کنند.
    • کنترل داده‌ها: می‌توانی سرور relay خودت را راه‌اندازی کنی و حتی کنترل فنی بیشتری داشته باشی.
    • ارتباط امن: همهٔ مکالمات به صورت end-to-end رمزنگاری شده هستند.

    به زبان خیلی خودمانی:
    اگر واتس‌اپ مثل این است که به همه کارت ویزیت بدی تا با تو تماس بگیرند، SimpleX Chat مثل این است که برای هر مکالمه یک صندوق پستی مخفی و جدید ایجاد کنی که پس از برقراری ارتباط، ردپایی از خود به جا نمی‌گذاری.

    این امن‌ترین و خصوصی‌ترین مدل برای ارتباطات است.

  • شبکه اجتماعی نوستر

    تصور کن تو دنیای شبکه‌های اجتماعی، فقط یک سوپرمارکت بزرگ مثل «شهروند» وجود داشت (مثل توییتر یا اینستاگرام). همه مجبور بودند برای حرف زدن با دوستانشان به همان یک سوپرمارکت بروند. صاحب آن سوپرمارکت قوانین را تعیین می‌کرد، می‌توانست حرف مردم را سانسور کند و حتی می‌دانست هر کس چه چیزی می‌خرد و چه می‌گوید.

    نوستر مثل این است که به جای یک سوپرمارکت بزرگ، یک «بازار محلی» (Marketplace) آزاد ایجاد کنیم.

    در این بازار محلی:

    1. همه می‌توانند دکه خودشان را داشته باشند: شما لازم نیست فقط به یک پلتفرم وابسته باشید. هر کس یا هر گروهی می‌تواند یک “سرور” (که به آن “رله” می‌گویند) راه‌اندازی کند، مثل باز کردن یک دکه در بازار.
    2. همه دکه‌ها با هم ارتباط دارند: اگر شما در دکهٔ “الف” باشید و بهترین دوست شما در دکهٔ “ب”، باز هم می‌توانید همدیگر را دنبال کنید، برای هم پیام بفرستید و پست‌های هم را ببینید. انگار همهٔ دکه‌ها به هم وصل هستند.
    3. تو مالک حرف‌های خودتی: حرف‌ها و عکس‌هایی که می‌زنی، در دکهٔ خودتان (سرور خودتان) ذخیره می‌شود، نه در یک انبار مرکزی متعلق به یک شرکت بزرگ. این یعنی کنترل بیشتری روی داده‌های خودت داری.
    4. هیچ رئیسی نمی‌تواند تو را ساکت کند: اگر صاحب دکه‌ای (مدیر یک سرور) قوانین بدی وضع کرد یا شما را سانسور کرد، می‌توانی وسایلت را برداری و به یک دکهٔ دیگر در همان بازار بروی، بدون اینکه دنبال‌کننده‌ها و پست‌هایت را از دست بدهی.

    خلاصه و جمع‌بندی به زبان ساده:

    نوستر یک شبکه‌ی اجتماعی است که مرکز و رئیس ندارد.
    مانند ایمیل عمل می‌کند: شما می‌توانی در “جیمیل” باشی و دوستت در “یاهو”، اما باز هم می‌توانید برای هم ایمیل بفرستید. نوستر هم همین‌طور است. شما یک حساب در یک “سرور” می‌سازی و با همهٔ کسانی که در سرورهای دیگر هستند ارتباط برقرار می‌کنی.

    ویژگی‌های اصلی:

    • باز است: هر کسی می‌تواند بیاید و یک بخش جدید از آن را بسازد.
    • آزاد است: سانسور بسیار کمتری دارد.
    • متعامل است: همهٔ بخش‌های مختلف آن با هم کار می‌کنند.
    • مالکیت دارید: شما صاحب محتوای خودتان هستید.

    به زبان خیلی خودمانی: نوستر “توییتر یا اینستاگرام” است، اما بدون یک شرکت مرکزی که بر همه چیز کنترل داشته باشد. هر کاربری بخشی از یک جامعه‌ی بزرگ و مستقل است.

  • مرحله بنیادین اول: کالا شدن رفتار انسانی؛ صرفه جویی‌های ناشی از مقیاس

    عملیات اقتصادی

    قسمت قبل

    مرحله اول به کالایی‌سازی رفتار انسان می‌پردازد که در استخراج پنهانی و در مقیاس وسیع داده‌های تولیدشده توسط انسان عملیاتی می‌شود. این دستاورد بنیادی در پیشرفت گوگل ریشه دارد که زیربنای تمام مراحل بعدی را بنا نهاد. در سال ۲۰۰۰، زمانی که تنها ۲۵ درصد از اطلاعات جهان به صورت دیجیتالی ذخیره شده بود، یک استارت‌آپ اینترنتی کوچک اما درخشان در سیلیکون ولی به نام گوگل در طول بحران مالی معروف به ترکیدن حباب دات‌کام با تهدیدی وجودی روبرو شد. بنیانگذاران لری پیج و سرگئی برین هنوز راهی برای تبدیل موتور جستجوی معجزه‌آسای خود به پول پیدا نکرده بودند. بین سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱، در حالی که سرمایه‌گذاران شرکت تهدید به خروج می‌کردند، تیم گوگل به مجموعه‌ای از اکتشافات دست یافت که یک برنامه نجات را ارائه می‌داد. دانشمندان داده آموختند که سیگنال‌های رفتاری نهفته در «داده‌های زائد» باقی‌مانده از فعالیت‌های جستجو و مرور کاربران را شناسایی کنند. این رده‌پاهای رفتاری دور ریخته شده یک مازاد بودند – بیش از آنچه برای بهبود محصول لازم بود. آنها کشف کردند که سیگنال‌های نهفته در این مازاد رفتاری را می‌توان جمع‌آوری و تحلیل کرد تا رفتار کاربران را پیش‌بینی کرد. تیم به زودی با یادگیری چگونگی پیش‌بینی «نرخ کلیک»، به موفقیت بزرگی دست یافتند، محاسبات طلایی که شرکت کوچک را از ورشکستگی مالی نجات داد. این امر صنعت تبلیغات هدفمند آنلاین را راه‌اندازی کرد که بهترین توصیف آن تبلیغات نظارتی است – اسب تروایی که ماشین‌آلات پیچیده استخراج پنهانی و در مقیاس وسیع داده‌های تولیدشده توسط انسان را پنهان می‌کند. لری پیج، بنیان‌گذار گوگل، در سال ۲۰۰۱ جوهره کسب‌وکار گوگل را «جستجو و تصرف» توصیف کرد. او با تأمل گفت: «اگر دسته‌بندی خاصی داشتیم، آن اطلاعات شخصی بود… هر آنچه تا به حال شنیده‌اید یا دیده‌اید یا تجربه کرده‌اید، قابل جستجو خواهد شد. تمام زندگی شما قابل جستجو خواهد بود». برنامه کسب‌وکار گوگل در ابتدا فروش مجوز موتور جستجو به مشتریان شرکتی بود. اما این شرکت نوپا به جای آن، با تغییر کاربری موتور جستجوی خود به عنوان یک ابزار نظارتی پیچیده، راهی سریع برای نجات مالی پیدا کرد؛ ابزاری که به عنوان یک «لیدر ضرر» برای استخراج گسترده «تمام زندگی شما» عمل می‌کرد. مردم فکر می‌کردند در حال جستجو در گوگل هستند، اما گوگل بود که در حال جستجو و تصرف آن‌ها بود. واژه تخصصی «تعامل کاربر» (user engagement)، یک عبارت رمزگذاری‌شده برای یک رابطه اجتماعی جدید سوژه-ابژه بود که در آن منابع کالایی هدف‌گذاری‌شده برای استخراج، اتفاقاً انسان‌های حس‌کننده بودند. نوآوری‌های گوگل به تجاوز پنهانی به تجربه خصوصی انسان‌ها متکی بود تا بدون درخواست، یک تصرف پنهان را انجام دهد. چنین عملی معمولاً سرقت نامیده می‌شود، و بر اساس همین گناه اصلی سرقت پنهان بود که زندگی خصوصی کاربران به عنوان دارایی شرکتی اعلام شد. برخی از اولین پتنت‌های گوگل، پیگیری صریح شرکت برای مازاد رفتاری در سراسر اینترنت را به تصویر می‌کشند، از جمله روش‌هایی که هدفشان بهره‌برداری و ساخت اطلاعات پروفایل کاربر (UPI) با روش‌هایی بود که آگاهانه از عاملیت، آگاهی و نیات کاربران عبور می‌کردند. به عنوان مثال، یک درخواست پتنت در سال ۲۰۰۳ توضیح می‌دهد که UPI «ممکن است استنباط شود»، «فرض شود» و «نتیجه‌گیری شود»، حتی زمانی که کاربران آگاهانه چنین اطلاعاتی را ارائه نکرده‌اند یا عمداً اطلاعات را به دلیل «ملاحظات حریم خصوصی و غیره» ناقص گذاشته‌اند. این پتنت اشاره می‌کند که «UPI برای یک کاربر… حتی زمانی که هیچ اطلاعات صریحی به سیستم داده نشده باشد، می‌تواند تعیین شود (یا به روز شود یا گسترش یابد)… یک UPI اولیه ممکن است شامل برخی اطلاعات UPI صراحتاً وارد شده باشد، اگرچه نیازی به آن نیست». این نوآوری و روابط اجتماعی ضد دموکراتیک آن، توأمان متولد شدند. پیج از پیامدهای آن می‌ترسید اگر کاربران، قانون‌گذاران یا رقبا به ماهیت واقعی عملیات آن پی ببرند. هر چیزی که ممکن بود «بحث حریم خصوصی را داغ کند و توانایی ما در جمع‌آوری داده‌ها را به خطر بیندازد»، با دقت فراوان اجتناب می‌شد. یک قانون واحد که پرده‌ها را کنار می‌زد و گوگل را به عنوان یک سارق معرفی می‌کرد، چشم‌انداز نجات مالی را به پایان می‌رساند. این «استراتژی پنهان‌سازی» شرکتی، همانطور که نامیده می‌شد، همچنین برای پنهان کردن پیامدهای مالی شگفت‌انگیز قابلیت‌های جدید گوگل به کار می‌رفت. بین سال ۲۰۰۱، زمانی که اقتصاد نظارتی برای اولین بار به کار گرفته شد، و سال ۲۰۰۴، زمانی که گوگل عمومی شد، درآمدهای آن ۳،۵۹۰ درصد افزایش یافت. این سود نظارتی، استخراج گسترده و پنهان داده‌های تولید شده توسط انسان را به عنوان پایه و اساس نامشروع، غیرقانونی و کاملاً قانونی یک نظم اقتصادی جدید تثبیت کرد. هر سرمایه‌گذاری آن را می‌خواست. هر استارتاپی تلاش می‌کرد آن را تأمین کند… و هیچ قانونی برای جلوگیری از آن وجود نداشت. در سال ۲۰۰۸، پس از یک سری اشتباهات پرهزینه که باعث شورش کاربران شد، مارک زاکربرگ، بنیان‌گذار فیسبوک، برای یافتن پاسخ‌ها به گوگل روی آورد و شریل سندبرگ، رئیس تبلیغات آنلاین جهانی گوگل را به عنوان معاون خود استخدام کرد. با سندبرگ در راس عملیات، فیسبوک به سرعت یاد گرفت که مازاد رفتاری را از هر ردپای رفتاری، صرف نظر از آنچه مردم داوطلبانه به اشتراک می‌گذاشتند، استخراج کند. او تشخیص داد که فیسبوک در جایگاهی قرار دارد که پیج آن را «تمام زندگی شما» نامیده بود، زیرا کاربران ناآگاهانه زندگی خود را در صفحات فیسبوک خود می‌ریختند. نتیجه شرکتی بود که، همانطور که سندبرگ مشاهده کرد، «اطلاعات بهتری از هر کس دیگری» و «داده‌های واقعی» بیشتری داشت، نه «چیزهایی که دیگران استنباط می‌کنند». یک سال پس از ورود سندبرگ، این زوج مدیریتی جدید، سیاست حفظ حریم خصوصی فیسبوک را تغییر دادند تا راه را برای اقتصاد نظارتی هموار کنند. تک‌کرانچ استراتژی این شرکت را اینگونه خلاصه کرد: «اگر واکنش قابل توجهی علیه شبکه اجتماعی وجود داشته باشد، می‌تواند ادعا کند که کاربران داوطلبانه انتخاب کرده‌اند اطلاعات خود را با همه به اشتراک بگذارند». قدردانی زاکربرگ از اقتصاد نظارتی او را در برابر واقع‌گرایی سیاسی یک نظم اقتصادی جدید مصمم کرد: او توضیح داد، «تصمیم گرفتیم که این‌ها اکنون هنجارهای اجتماعی باشند، و ما فقط به سراغ آن رفتیم». بنیان‌های اقتصادی جدید سرمایه‌داری نظارتی با گناه اصلی آن آغاز می‌شود. تجربه انسانی به عنوان ماده خام رایگان برای فعالیت بازار، با استخراج پنهان و تبدیل آن به داده‌های رفتاری، ادعا می‌شود. این داده‌ها دروازه‌ای به حوزه‌های جدیدی از ساختارهای استنباطی بسیار پیش‌بینی‌کننده هستند: احساسات، شخصیت، گرایش سیاسی و جنسی، و موارد دیگر. داده‌های مازاد بلافاصله به عنوان دارایی‌های شرکتی، دارایی خصوصی موجود برای محاسبه اختصاصی پروفایل‌ها و پیش‌بینی‌های فردی و جمعی، بازتعریف می‌شوند. سرمایه‌داران نظارتی بر سر قدرت پیش‌بینی‌هایشان برای کاهش عدم قطعیت رقابت می‌کنند. این هدف تجاری بنیادین، نیاز به استخراج، تولید و پالایش در مقیاس وسیع داده‌های تولید شده توسط انسان را دیکته می‌کند، که قابل مقایسه با تن‌ها گندم یا بشکه‌های نفت است. محصولات پیش‌بینی به مشتریان تجاری در نوع جدیدی از بازار کالا فروخته می‌شوند که در آن آینده انسان‌ها معامله می‌شود. این نکته در سندی از فیس‌بوک در سال ۲۰۱۶ که “ستون فقرات هوش مصنوعی” خود را با نام FBLearner Flow توصیف می‌کند، به وضوح نشان داده شده است. به لطف عدم وجود تناقض دموکراتیک، هوش مصنوعی فیس‌بوک “تریلیون‌ها نقطه داده را هر روز دریافت می‌کند” تا هزاران مدل تولید کند. این محاسبات به “سرویس پیش‌بینی” آن منتقل می‌شوند که “بیش از ۶ میلیون پیش‌بینی در ثانیه” تولید می‌کند. اینها اجزای سازنده محصولات پیش‌بینی هستند که به شرکت‌ها، تبلیغ‌کنندگان، کمپین‌های سیاسی و سایر خریداران با علاقه به دانستن، تقویت یا ممانعت از رفتار پیش‌بینی شده افراد و گروه‌ها فروخته می‌شوند. “نرخ کلیک” تنها اولین محصول پیش‌بینی موفق جهانی بود و تبلیغات هدفمند آنلاین اولین بازار پررونق در آینده انسان‌ها بود. بنابراین سرمایه‌داری نظارتی “اعلام” شد و تنها شاهدان تولد آن سوگند محرمانگی خورده بودن. انباشت مخفیانه مازاد رفتاری در مقیاس و دامنه، مفهوم “اقتصاد توجه” را نقض می‌کند، زیرا کار اصلی در اینجا خارج از حوزه توجه انجام می‌شود. در واقع، این مفهوم با ترویج این باور غلط که می‌توان با کنترل توجه خود، مواجهه با عملیات استخراج را کنترل کرد، درک عمومی را به شکلی خطرناک منحرف کرده است. حقایق متفاوت هستند. عدم توجه، مانعی برای استخراج مخفیانه سیگنال‌هایی که فراتر از آگاهی یا کنترل انسان تولید و ضبط می‌شوند، نیست و محافظتی در برابر آن محسوب نمی‌شود. ممکن است فرد در خیال انتخاب در مورد تصمیم مشخص برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات خاص با یک شرکت پناه ببرد، اما این اطلاعات در مقایسه با حجم مازاد رفتاری که به طور مخفیانه ضبط، جمع‌آوری و استنباط می‌شود، ناچیز است. بنابراین اصل پنهان‌کاری که در نظارت مخفیانه عملیاتی می‌شود، برای این مرحله بنیادین از عملیات اقتصادی ضروری است و به یک مکانیسم حیاتی برای بازتولید نهادی تبدیل می‌شود. در دهه دوم، موفقیت‌های اولیه پیشگامان سرمایه‌داری نظارتی، مانند گوگل و فیس‌بوک، اقتصاد نظارتی را وارد اقتصاد “عادی” کرد، که اکنون با رقابت والمارت با آمازون برای جمع‌آوری، محاسبه، پیش‌بینی و هدف‌گذاری داده‌های تولید شده توسط انسان نمادین شده است. سرمایه‌داری نظارتی در بخش‌های مختلف از بیمه، خرده‌فروشی و مالی گرفته تا کشاورزی و حمل‌ونقل، و به حساس‌ترین و پیش‌بینی‌کننده‌ترین داده‌ها در دو بخش حیاتی آموزش و بهداشت، سرایت کرده است. هر محصولی که “هوشمند” نامیده می‌شود و هر خدماتی که “شخصی‌سازی شده” نامیده می‌شود، اکنون پیشتاز برای داده‌های انسانی هستند که از طریق آنها جریان می‌یابند. بیشتر “برنامه‌ها” زندگی خود را برای فروش و توزیع از طریق فروشگاه‌های برنامه اپل و گوگل آغاز می‌کنند. پس از دانلود، و هر چقدر هم که به ظاهر بی‌خطر باشند، به عنوان عوامل انتقال داده عمل می‌کنند و سیگنال‌های رفتاری را از دستگاه‌های “هوشمند” به سرورهایی که عمدتاً متعلق به غول‌های فناوری و تجمیع‌کنندگان داده‌های تبلیغاتی هستند، منتقل می‌کنند. همانطور که یک دانشمند داده در سیلیکون ولی برای من توصیف کرد، “هنجار اصلی تقریباً تمام طراحی نرم‌افزارها و برنامه‌ها اکنون جمع‌آوری داده‌ها است. تمام طراحی نرم‌افزار فرض می‌کند که تمام داده‌ها باید جمع‌آوری شوند، و بیشتر این اتفاق بدون اطلاع کاربر رخ می‌دهد” (DS I، به یادداشت روش مراجعه کنید). مفهوم “تمام داده‌ها” همواره در حال گسترش است. ردیابی موقعیت مکانی اکنون نهادینه شده است: جهانی، فراگیر و گریزناپذیر. یک تحلیل صنعتی صراحتاً اشاره می‌کند که ردیابی موقعیت مکانی “به کسب‌وکارها امکان می‌دهد رفتار مشتری را شناسایی کنند… و عدم قطعیت‌ها را در بازار کاهش دهند”. مفهوم “تمام داده‌ها” به طور مداوم به سمت پیش‌بینی‌کننده‌ترین و دقیق‌ترین شکل‌ها تکامل می‌یابد، مانند رمزگشایی گفتار از امواج مغزی یا استفاده از رفتار نگاه چشم برای استنتاج اطلاعات حساس از جمله شخصیت، احساسات و گرایش جنسی. در واقع، قبلاً مشخص شده است که واقعیت افزوده، یا “متاورس”، با تمام لفاظی‌های آینده‌نگرانه‌اش، به عنوان تشدید مکانیسم‌های استخراج بنیادی مرحله اول در نظر گرفته شده است. تحقیقات شورای ایرلند برای آزادی‌های مدنی (ICCL) وضعیت فعلی را نشان می‌دهد (Ryan, 2022). غول‌ها به طور مداوم اطلاعات شخصی که قبلاً خصوصی بودند را جمع‌آوری می‌کنند تا مکان‌های کاربران، مازاد رفتاری، پروفایل‌ها و پیش‌بینی‌ها را محاسبه کنند. این‌ها به بازارهای آینده انسانی برای مزایده در زمان واقعی (RTB) پخش می‌شوند، جایی که تبلیغ‌کنندگان برای فرصت قرار دادن تبلیغ خود بر روی صفحه نمایش شما پیشنهاد می‌دهند. IAB، کنسرسیوم تحقیقاتی غیرانتفاعی که از RTB در صنعت فناوری تبلیغات پشتیبانی می‌کند، نزدیک به ۴۰۰ دسته داده را فهرست می‌کند که پروفایل‌های کاربران را اصلاح می‌کنند، از جمله “قهوه/چای”، “کمک جاده‌ای”، “بی‌اختیاری”، “اختلالات پانیک/اضطراب”، “ویژه قومی” و “مالی شخصی”. دسته‌بندی‌های RTB همچنین شامل “حمایت از محارم/سوءاستفاده”، “سلامت زنان”، “دوست‌یابی”، “ازدواج”، “سفر”، “بارداری”، “نوزادان و کودکان نوپا” و “فرزندخواندگی” می‌شود، داده‌هایی که به راحتی می‌توانند برای تعقیب و گریز کسانی که به دنبال سقط جنین هستند در آمریکای قطبی‌شده‌ای که بسیاری از ایالت‌ها حق انتخاب زنان را جرم‌انگاری کرده‌اند، آموزش داده شوند. گوگل بزرگترین شرکت RTB است که داده‌های هدفمند را به ۴۶۹۸ شرکت در ایالات متحده، یا ۱۰٪ از پخش‌های ایالات متحده، و ۱۰۵۸ شرکت در اروپا، که ۱۴٪ از پخش‌های اروپا را تشکیل می‌دهند، هدایت می‌کند. یافته‌های ICCL نشان می‌دهد که رژیم‌های قانونی فعلی این عملیات را کاهش می‌دهند اما آنها را از بین نمی‌برند. یک فرد عادی در ایالات متحده، جایی که دولت فدرال هنوز حفاظت‌های اساسی حریم خصوصی را تصویب نکرده است، ۷۴۷ بار در روز در معرض فعالیت آنلاین و داده‌های موقعیت مکانی خود قرار می‌گیرد. در اروپا که قوانین حفاظت از داده‌ها در جهان پیشرو هستند، این رقم ۳۷۶ بار در روز است. جریان داده‌ها بدون هیچ وسیله‌ای برای کنترل مقصد یا ارزیابی سرنوشت آنها ادامه می‌یابد. کل بنای اقتصادی سرمایه‌داری نظارتی بر این پایه نامشروع اما غیرقانونی بنا شده است. هیچ چیز در اینجا “از نظر فناوری تعیین شده” نبود. هیچ چیز اجتناب‌ناپذیر نبود و نیست. اینکه دموکراسی‌ها نتوانستند نیروی متناقضی را که قادر به خنثی کردن توسعه سرمایه‌داری نظارتی باشد، ایجاد کنند، نتیجه شرایط ایدئولوژیکی و تاریخی خاصی بود که از ایالات متحده آغاز شد.