تابلوسازی رنجبر

علل سقوط شوروی چه بود؟

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای قرن بیستم بود که نتیجه عوامل متعدد و درهم‌تنیده است. مهمترین علل این فروپاشی عبارتند از:

علل اقتصادی:

  • شکست سیستم برنامه‌ریزی متمرکز و ناکارآمدی اقتصادی
  • کمبود مزمن کالاهای مصرفی و کاهش استانداردهای زندگی
  • هزینه‌های سنگین رقابت تسلیحاتی با غرب به ویژه در دوران ریاست جمهوری ریگان
  • وابستگی شدید به درآمدهای نفتی و کاهش قیمت نفت در دهه ۱۹۸۰

علل سیاسی:

  • فقدان دموکراسی و مشارکت مردمی
  • فساد اداری و بوروکراسی گسترده
  • سیاستهای اصلاحی گورباچف (گلاسنوست و پروستریکا) که منجر به از دست دادن کنترل حزب کمونیست شد
  • رشد جنبش‌های استقلال‌طلب در جمهوری‌های مختلف

علل اجتماعی و ایدئولوژیکی:

  • کاهش باور به ایدئولوژی کمونیسم در میان مردم
  • میل به آزادی‌های فردی و حقوق بشر
  • ظهور هویت‌های قومی و ملی در جمهوری‌های مختلف

سایر عوامل:

  • رقابت تسلیحاتی با آمریکا که اقتصاد شوروی را تحت فشار قرار داد
  • شورش‌ها و قیام‌ها در کشورهای بلوک شرق
  • رهبری میخائیل گورباچف که به جای سرکوب، به اصلاحات دموکراتیک اعتقاد داشت

این عوامل در کنار هم منجر به فروپاشی تدریجی اتحاد شوروی شد، رویدادی که هم تأثیرات عمیقی بر ژئوپلیتیک جهانی گذاشت و هم بحث‌های گسترده‌ای در میان مورخان و تحلیل‌گران سیاسی درباره علل و پیامدهای آن ادامه دارد.

چه می‌شد اگر…

«چه میشد اگر» منشویک‌ها سرکوب نمی‌شدن؟ برای تحلیل آن، باید ابتدا تفاوت کلیدی بین بلشویک‌ها و منشویک‌ها را درک کرد و سپس سناریوی فرضی عدم سرکوب منشویک‌ها را بررسی نمود.

تفاوت کلیدی: بلشویک‌ها در مقابل منشویک‌ها

  • بلشویک‌ها (به رهبری لنین):
    • استراتژی: اعتقاد به یک حزب پیشتاز متمرکز و انقلابی متشکل از انقلابیون حرفه‌ای که باید قدرت را با قیام مسلحانه تصاحب کند و «دیکتاتوری پرولتاریا» را مستقر سازد.
    • رویکرد به قدرت: عدم تحمل مخالفان؛ انحصار قدرت سیاسی توسط یک حزب.
    • اقتصاد: طرفدار ملی‌سازی سریع و کامل تمام زمین‌ها و صنایع (کنترل دولتی متمرکز).
  • منشویک‌ها:
    • استراتژی: اعتقاد به یک حزب توده‌ای و دموکراتیک که باید با طبقه کارگر گسترده تعامل کند.
    • رویکرد به قدرت: اعتقاد به گذار تدریجی به سوسیالیسم از طریق یک فاز دموکراسی بورژوایی-لیبرال طولانی‌تر. آن‌ها معتقد بودند روسیه برای یک انقلاب سوسیالیستی فوری، به اندازه کافی صنعتی نشده است و باید ابتدا مرحله سرمایه‌داری و دموکراسی پارلمانی را به طور کامل طی کند.
    • اقتصاد: طرفدار اصلاحات تدریجی و احتمالاً حفظ برخی از اشکال مالکیت خصوصی در دوره انتقالی.

سناریوی فرضی: اگر منشویک‌ها سرکوب نمی‌شدند چه می‌شد؟

اگر بلشویک‌ها پس از تصاحب قدرت در اکتبر ۱۹۱۷، منشویک‌ها و دیگر احزاب سوسیالیست (مانند انقلابیون سوسیالیست-چپ) را سرکوب نمی‌کردند و به آن‌ها اجازه فعالیت سیاسی می‌دادند، تاریخ روسیه و شوروی احتمالاً به این شکل کاملاً متفاوت می‌شد:

۱. شکل‌گیری یک سیستم چندحزبی محدود:

  • به جای حکومت تک‌حزبی بلشویک‌ها، یک سیستم شبه-پارلمانی متشکل از احزاب سوسیالیست مختلف شکل می‌گرفت. این احزاب احتمالاً در یک چارچوب “شورایی” (سوویت) اما با فضای بیشتر برای بحث و رقابت فعالیت می‌کردند.

۲. تعدیل رادیکالیسم بلشویکی:

  • وجود یک اپوزیسیون سازمان‌یافته سوسیالیست، بلشویک‌ها را مجبور می‌کرد تا در سیاست‌های خود تعدیل ایجاد کنند. سیاست‌های اقتصادی فوق‌العاده رادیکال مانند “کمونیسم جنگی” ممکن است به شکل بسیار خشن و متمرکزی اجرا نشود، چرا که منشویک‌ها با آن مخالف بودند.

۳. احتمال اجتناب از جنگ داخلی تمام‌عیار یا تغییر ماهیت آن:

  • جنگ داخلی روسیه تا حد زیادی نتیجه حذف خشونت‌آمیز تمام گروه‌های مخالف (از سلطنت‌طلبان تا سوسیالیست‌های دیگر) توسط بلشویک‌ها بود. اگر فضای سیاسی بازتر می‌بود، ممکن بود برخی از نیروهای معتدل‌تر به جای پیوستن به “سفیدها” (که ترکیبی از سلطنت‌طلبان و لیبرال‌ها بودند)، در چارچوب سیاسی باقی بمانند. البته این احتمال نیز وجود داشت که جنگ داخلی به هر حال رخ دهد، اما ماهیت آن ممکن بود بیشتر یک “جنگ بین سوسیالیست‌ها” باشد تا یک جنگ بین “سرخ‌های” بلشویک و “سفیدهای” ضدکمونیست.

۴. مسیر کاملاً متفاوت اقتصادی (NEP زودتر و معتدل‌تر):

  • سیاست اقتصادی نو (NEP) که لنین در سال ۱۹۲۱ به اجبار و پس از قحطی و شورش‌های گسترده معرفی کرد، در بسیاری از جهات شبیه به پیشنهادهای اولیه منشویک‌ها بود: برخی سرمایه‌داری کوچک و کشاورزی خصوصی برای بازسازی اقتصاد را مد نظر داشتند. اگر منشویک‌ها حضور داشتند، این سیاست‌ها ممکن بود زودتر، به صورت داوطلبانه‌تر و با ثبات بیشتری اجرا شود.

۵. احتمال قوی برای عدم ظهور استالینیسم:

  • این شاید مهم‌ترین نتیجه باشد. دیکتاتوری استالین مستلزم نابودی تمامی رقبا در درون حزب و نابودی هرگونه نهاد مستقل بود. در سناریوی جایگزین، وجود یک اپوزیسیون سوسیالیست سازمان‌یافته و یک فرهنگ سیاسی بازتر، هرگز اجازه نمی‌داد یک فرد به تنهایی تمام قدرت را در دست بگیرد، پلیس مخربی مانند NKVD را ایجاد کند، یا پاکسازی‌های بزرگ (Great Purge) را اجرا کند. ترور و حبس‌های دسته‌جمعی میلیون‌ها نفر احتمالاً رخ نمی‌داد.

۶. نتیجه نهایی: یک اتحاد شوروی کاملاً متفاوت یا اصلاً “شوروی” به آن شکل نبود.

  • نتیجه نهایی می‌توانست یک فدراسیون سوسیالیستی دموکراتیک‌تر، با اقتصاد مختلط و روابط مسالمت‌آمیزتر با جهان خارج باشد. یا شاید حتی یک جمهوری دموکراتیک با جهت‌گیری سوسیال-دموکراتیک. در این حالت، کل تاریخ قرن بیستم از جمله جنگ سرد، احتمالاً به شکل کاملاً متفاوتی رقم می‌خورد.

اما چرا این اتفاق نیفتاد؟ (واقعیت تاریخی)

لنین و بلشویک‌ها به شدت معتقد بودند که تنها آن‌ها “آگاهی انقلابی” صحیح را دارند و هرگونه مخالفت، خیانت به انقلاب محسوب می‌شود. آن‌ها در یک جنگ داخلی سخت برای بقا بودند و معتقد بودند که هرگونه تساهل، منجر به نابودی آن‌ها خواهد شد. بنابراین، هرگونه صدای مخالف—حتی از جانب سوسیالیست‌های دیگر—را به سرعت خاموش کردند و پایه‌های یک دولت تک‌حزبی تمام‌یت‌خواه را بنا نهادند که در نهایت به استالینیسم منجر شد.

در نتیجه، سرکوب منشویک‌ها نه یک تصادف، که اجتناب‌ناپذیر و ذاتی در منطق حکومت بلشویکی بود. سناریوی جایگزین—هرچند جذاب برای تحلیل—با ذات ایدئولوژی و عمل بلشویکی در تضاد بود.

خیانت بوریس یلتسین

برداشت‌ها از بوریس یلتسین به شدت دو قطبی است—برخی او را قهرمان دموکراسی و برخی دیگر خائن می‌دانند.

نقش یلتسین در فروپاشی شوروی:

۱. رقابت با گورباچف: یلتسین به عنوان رئیس جمهور فدراسیون روسیه، به رقیب قدرتمندی برای میخائیل گورباچف، رئیس جمهور اتحاد شوروی تبدیل شد. این “جنگ حاکمیت‌ها” ساختار سیاسی را تضعیف کرد.

۲. تسریع فروپاشی: در دسامبر ۱۹۹۱، یلتسین با رهبران اوکراین و بلاروس ملاقات کرد و توافقنامه‌ای برای انحلال اتحاد شوروی و ایجاد جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع (CIS) امضا کرد. این اقدام بدون مشورت با گورباچف انجام شد.

۳. حمایت از اصلاحات بازار آزاد: یلتسین از انتقال سریع به اقتصاد بازار حمایت کرد که منجر به شوک اقتصادی و مشکلات گسترده اجتماعی شد.

دیدگاه‌های مختلف درباره یلتسین:

منتقدان می‌گویند:

  • او با انحلال شوروی، خواسته مردم را نادیده گرفت (در همه‌پرسی مارس ۱۹۹۱، اکثریت برای حفظ اتحاد شوروی رأی داده بودند)
  • سیاست‌های اقتصادی او منجر به فقر گسترده، ظهور الیگارش‌ها و تضعیف حاکمیت ملی شد
  • او با حمایت غرب، منافع ملی روسیه را قربانی کرد

هواداران استدلال می‌کنند:

  • یلتسین از سقوط خونین نظام کمونیستی جلوگیری کرد
  • شوروی قبلاً غیرقابل اصلاح بود و یلتسین واقع‌بینانه عمل کرد

نتیجه:
ارزیابی نقش یلتسین به دیدگاه تاریخی و سیاسی فرد بستگی دارد. آنچه واضح است این است که اقدامات او تأثیر تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری روسیه پس از شوروی داشت—هم با ایجاد آزادی‌های جدید و هم با هزینه‌های اجتماعی سنگین. تاریخ‌نگاری معاصر سعی می‌کند این پیچیدگی‌ها را بدون قضاوت ساده “قهرمان/خائن” درک کند.

نظر پتر کروپوتکین درباره احتمال سقوط شوروی

پتر کروپوتکین، یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان آنارکو-کمونیسم، در سال ۱۹۲۱ درگذشت و تنها چهار سال اول تشکیل نظام شوروی را دید. با این حال، دیدگاه‌های او درباره انقلاب اکتبر و دولت بلشویکی بسیار انتقادی بود.

درک موضع کروپوتکین نیازمند فهم اصول بنیادی آنارشیسم او است: مخالفت با هرگونه دولت متمرکز، اقتدارگرا و سلسله‌مراتبی، و باور به یک جامعه غیرمتمرکز مبتنی بر تعاونی‌های داوطلبانه، خودگردانی محلی و فدراسیون آزاد.

مواضع کلیدی کروپوتکین نسبت به بلشویک‌ها و شوروی:

۱. مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا:
کروپوتکین مفهوم “دیکتاتوری پرولتاریا” که توسط بلشویک‌ها تبلیغ می‌شد را رد می‌کرد. او معتقد بود هر دیکتاتوری—حتی اگر به نام پرولتاریا باشد—ناگزیر به سرکوب آزادی‌ها و ایجاد یک الیگارشی جدید حاکم منجر می‌شود. از دید او، این اساساً با هدف لغو تمام اشکال ستم در تضاد بود.

۲. انتقاد از تمرکزگرایی شدید و بوروکراسی:
او بلشویک‌ها را به ایجاد یک دولت متمرکز و بوروکراتیک قدرتمند متهم می‌کرد که تنها جایگزین استبداد تزاری با استبدادی جدید شده بود. به عقیده کروپوتکین، این ساختار متمرکز در مسکو، خلاقیت و خودانگیختگی توده‌ها را نابود می‌کرد و شوراهای محلی (سوویت‌ها) را به نهادهای فرمایشی تبدیل کرده بود.

۳. مخالفت با ترور و سرکوب سیستماتیک:
کروپوتکین که خود زمانی در زندان تزار بود، به شدت علیه استفاده بلشویک‌ها از “ترور سرخ” (اعدام‌های دسته‌جمعی، ایجاد چکا) استدلال می‌کرد. او در نامه‌ای سرگشاده به لنین در سال ۱۹۲۰ نوشت: “آیا شما و رفقایتان به اندازه کافی متقاعد نشده‌اید که ساختن یک جمهوری سوسیالیستی بر پایه چکا غیرممکن است؟ … زندانی کردن دشمنان در اردوگاه کار اجباری، راهی برای ساختن یک جامعه سوسیالیستی نیست.”

۴. پیش‌بینی نتایج فاجعه‌بار:
کروپوتکین با بینشی قابل توجه، هشدار داد که تمرکز قدرت در دست یک حزب واحد و سرکوب تمام مخالفان، نه تنها به سوسیالیسم واقعی منجر نخواهد شد، بلکه در نهایت به یک سرمایه‌داری دولتی فاسد و یک بوروکراسی حاکم جدید تبدیل می‌شود. در واقع، او فروپاشی اخلاقی و سیاسی پروژه بلشویکی را پیش‌بینی کرد.

گفت‌وگوی با لنین

در سال ۱۹۲۰، کروپوتکین با لنین ملاقات کرد. در این ملاقات، او صریحاً به لنین هشدار داد که روش‌های سرکوبگرانه بلشویک‌ها در حال نابودی نفس انقلاب است و بر اهمیت آزادی‌های محلی و ابتکارات مردمی تأکید کرد. لنین با احترام به او گوش داد اما نظرش را نپذیرفت.

جمع‌بندی

از نظر کروپوتکین، بلشویسم یک انحراف فاجعه‌بار از آرمان‌های انقلابی واقعی بود. او شوروی را نه به عنوان یک دولت کارگری، بلکه به عنوان یک کاپیتالیسم دولتی نوین می‌دید که در آن یک طبقه حاکم جدید (بوروکرات‌های حزب) جایگزین سرمایه‌داران قدیمی شده بود. او معتقد بود سوسیالیسم واقعی تنها از طریق غیرمتمرکز کردن کامل قدرت، حذف دولت و سازمان‌دهی داوطلبانه از پایین به بالا قابل دستیابی است.

بنابراین، اگر کروپوتکین دوران استالین یا فروپاشی شوروی را می‌دید، آن را تأییدی غم‌انگیز بر پیش‌بینی‌های خود می‌دانست.